-
شروط ضمن عقد
چهارشنبه 21 اسفند 1392 21:16
برای اینکه آگاهانه پای سفره عقد بشینم، با یه سرچ در گوگل شروط ضمن عقد را کامل خوندم. دیدن این جمله انصافا ناراحتم کرد مطابق قانون، زن تنها در موارد بسیار خاص میتواند از همسر خود جدا شود، این درحالی است که مرد هر زمان که بخواهد میتواند با پرداخت کلیه حقوق زن، او را طلاق دهد. ناراحتم برای زنان سرزمینم برای خودم، برای...
-
انگشتر نشون
شنبه 17 اسفند 1392 22:00
وقتی آن را دیدی برق رضایت را از چشمانت خواندم، و من همان انگشتر نشان را انتخاب کردم، شاید عشق همین باشد... نمی دانم
-
باورش سخته
یکشنبه 11 اسفند 1392 09:12
باورش سخته اینکه اینقدر راحت (اونم من)، این نفر رو انتخاب کردم برای یه عمر زندگی....باورش سخته فکر نمی کردم اینقدر راحت بپذیرمش. اوایل زیاد ازش خوشم نمی امد و همش دنبال بهانه بودم که بگم نه، اما کم کم. الته الان همچنان داریم با هم بیشتر اشنا می شیم. اما می خوام بگم شکستن این پیله که چندین سال است بهش عادت کردم خیلی...
-
توکل بخدا
جمعه 9 اسفند 1392 13:37
این روزها روزهایی پر کار است، پرکار و من خیلی خسته ام، خیلی زیاد. احتیاج دارم دو روز کامل بخوابم، کاملا بخوابم، فرصت کنم یه دل سیر خواب می خواهم این ترم خیلی درس های فشرده ای داریم و درس هایی که کار می بره . نمی دونم فکر می کنم این آقا را دارم انتخاب می کنم. فکر می کنم پسر خوبیه، و ما می تونیم کنار هم خوشبخت بشیم......
-
روز بد
شنبه 26 بهمن 1392 21:23
روز سختی بود. واقعا ، خصوصا در ظهر هنگام ساعت 3 رسیدم خونه ساعت 6 خوابیدم تا ساعت 8 الان یه سردرد بد دارم یه سردرد خیلی بد امروز روز خوبی نبود. چون، با کوشا بحثم شد. و تقریبا الان هر دو از هم دلخوریم. قبول دارم که اشتباه از من هم بوده. اما او هم باید قبول داشته باشه که برخوردش بد بوده امیدوارم زمان همه چیز رو حل کنه...
-
پروژه
شنبه 26 بهمن 1392 04:19
الان من بیدارم بخاطر انجام یک پروژه فردا ساعت 8 صبح کلاس دارم- فردا چیه امروز تابحال در عمرم بخاطر درس بیدار نموندم- اما این ترم این دومین باره بنظرتون من سر کلاس امروز چی درس می دم؟؟؟!!!!! خدا داند.... خدایا کمکم کن
-
نمی دونم
پنجشنبه 24 بهمن 1392 17:24
امروز بخاطر نمی دونم چی... واقعا اشکام جلوی مامان همینطور پایین ریختند. نمی دونم نمی دونم
-
روزپرکار
سهشنبه 22 بهمن 1392 23:39
سلام امروز کلا از خودم راضی هستم. اگر مابقی روزهای هفته را هم اینقدر کار می کردم خیلی خوب بود. یکی از پروژه هامو کامل کردم و اماده که هفته بعد بدم به استادم. رو کار اون دوست هم خیلی کار کردم اما کله شقی از خودشه، آخر سر پشیمون شدم. اخه بابا تو که اخرش می خوای کار خودتو بکنی چرا از من صلاح و مشورت میگیری. برو اگر...
-
لحظه های زندگی
یکشنبه 20 بهمن 1392 09:19
خوب امروز باید به یکی از دوستام کمک کنم برای پایان نامه ارشدش، نمی دونم چرا با زیاد شدن ظرفیت ارشد اساتید بیخیال وظایفشون نسبت به دانشجوهاشون شدند، و عملا گذاشتنشون کنار. بچه ها هم که ماشالا وقت ندارن مطالعه کنند و همه سر کار می روند. نمیدونم چه دلیلی داره وقتی وقت نداری، در س بخونی. اونم چه درس خوندنی. بهره حال خیلی...
-
استرس
سهشنبه 15 بهمن 1392 16:59
استرس دارم م م م
-
درهم و برهم
پنجشنبه 10 بهمن 1392 03:55
هم اکنون من یک پروژه را تمام کردم و این در حالیکه کلا به پروژه دکتر غ دست نزدم و باید شنبه برم تحویلش بدم با توجه با اینکه فردا عروسی هستیم و کلی هم باید برای آرایشگاه و اینا وقت بذارم واقعا فقط باید خدا کمکم کنه حالا یه پروژه دیگر هم که انجامش دادم و فقط ویرایش نهایی ش مونده رو هم می خوام ببرم شنبه بگذریم که...
-
اوضاع خوب نیست
سهشنبه 8 بهمن 1392 20:22
اوضاع خوب نیست همه کاراها با هم شده نمی دونم از پس ش بر میام یا نه و یه درگیری فکری دیگر هر روز زیاد می شه اما دعای دیگران چیز دیگری ست برام دعا کنید بچه ها...
-
سردرد+چشم درد
پنجشنبه 3 بهمن 1392 23:23
تمام امروزبه سردرد و چشم درد گذشت. سردردی که تابحال تجربش نکرده بودم. خم که می شدم انگار کل مخم میریخت پایین... سه ساعت اول صبح هم که کمی کار کردم فهمیدم اشتباه کردم در مدل. به کوشا زنگ زدم و شکم رو گفتم و تایید کرد که اشتباه کردم و من هم که سردرد امانم نمی داد لب تاپو بستم و دراز کشیدم. بنده خدا کوشا یه کاری می خواست...
-
مهربانی بیش از حد
پنجشنبه 3 بهمن 1392 12:31
تا یادم می آید زیادی مهربان بودم و همیشه چوب مهربانی هایم را خورده ام یادم می آید از بچگی تو جمع بچه ها توجه خاصی به من داشت و من احساس حمایتیش رو تو همه جمع ها و بازی ها بچه گانه حس می کردم... بگذریم که رفتار غیر معقول پدر و مادرش رو بعدها بزرگتر شدیم واقعا حس می کردم و بزرگترها هم همیشه مراعاتشونو می کردن و چیزی نمی...
-
خ+ر+ی+ت
شنبه 28 دی 1392 13:14
خ+ر+ی+ت چیزی است که ممکنه یکبار انجامش بدی ولی سالها چوبش و بخوری!!! پی نوشت: از جامعه علمی به شدت معذرت می خواهم، از دوستان عزیز هم معذرت می خواهم . این پست را ندید بگیرید.
-
روزنوشت
شنبه 28 دی 1392 09:06
کل دیروز به برگه صحیح کردن گذشت. فکر می کنم بیش از 150 برگه صحیح کردم. تازه فهمیدم چرا بعضی از اساتیدمان برگه صحیح نمی کردند. چون زیاد بوده، اما واقعا انصاف نیست صحیح نکرده نمره داد! برگه های بعضی از این بچه ها هم اینقدر بدخط ودرهم است که باید بگردی دنبال پرتقال فروش. واقعیت این است که یه نگاه به برگه معلوم می کند طرف...
-
وای از دست خودم
یکشنبه 22 دی 1392 12:57
پیش درآمد: در کل دوران لیسانس و فوق میان همه بچه ها زبانزد نظمو و ترتیب و مرتب بودن بودم همیشه. ترم اول دکتری حسابی گل کاشتم آن از شالم که نمی دانم کدام دانشگاه جا گذاشتم، آن از دستکشهایم و حالا جامدادی قشنگم (دو مورد آخری در دانشگاه محل تحصیلم جا گذاشتم و سراغش را که گرفتم خبری ازش نبود!!!) وای جامدادیم وقتی فهمیدم...
-
بحث با احمق ها
شنبه 21 دی 1392 20:12
هرگز با احمق ها بحث نکنید، آنها اول شما را تا سطح خودشان پایین می کشند، بعد با تجربه یک عمر زندگی در آن سطح، شما را شکست می دهند. (مارک تواین) این اس های کوشاست اگر بخواهم همه اس ام اس هایش را بنویسم حسابی پر و پیمان می شود وبلاگمان. دوست عارفی است این کوشا
-
حق و باطل
شنبه 14 دی 1392 23:09
خوشحالم از اینکه تا جایی که تونستم جانب حق رو گرفتم کاش آدم های اصلی هم مثل من بودند پی نوشت1: ج * ی * ش در جلوی چشم دیگری سخت است و کمی هم گران تمام می شود!! (اشاره به آزمایش ع*د*م*ا*ع*ت*ی*ا*د) پی نوشت2: این روزها عجیب کار دارم و درس س س س، التماس دعا داریم دوستان! پی نوشت3: درگیر امتحان که می شوی همه چیز با هم رخ می...
-
ماه شادی
جمعه 13 دی 1392 22:34
ما طلیعه روشنایی ماه شادی را با ر*ق*ص و شادی خواهرزاده هام بیشتر درک کردیم. # دارم با یکی از همکاران صحبت میکنم خواهرزاده کوچیکه هی میاد تو اتاقم آله ... آله... آله.... بیا بیا ب*ر*ق*ص*ی*م بیا آله... (تقریبا با داد) آله.... ببخشید آقای دکتر . خاله جان شما برو من میام و این فرآیند یک بار دیگر که نه 5 بار دیگر تکرار می...
-
متفاوت باشیم
دوشنبه 9 دی 1392 22:09
دو روز پیش بحث داغی در کلاسمون شد باید اعتراف کنم صحبت های دکتر غ خیلی تاثیر گذاشت و من مجاب شدم واقعا باید متفاوت بود...کاری متفاوت کرد...هر جا برین خودتون واسه خودتون کار تولید کنید...متخصص باشید...متخصص باشی بیکار نمیمونی که...پس چرا این همه پول میدی که دکتری بخونی...و...اصلا بهش فکر کردین؟ توجیه اقتصادی نداره که...
-
فایده ندارد
دوشنبه 9 دی 1392 15:00
یک لحظه در آموزش همگی با هم بودیم، همکاران آموزش هم بودند. به ذهنم رسید روربرویشان کنم تا دروغگو معلوم شود. اما وقتی سبک سنگین کردم دیدم بهتر است هیچ نگویم چرا چون یادم نمی اید از یکی شان حرفی جز دروغ شنیده باشم و دومی هم آدم مارموز و مرموزی است و می دانم قصدش به جان هم انداختن ماست. خبر ندارد که اصلا ما با هم ارتباطی...
-
دستکش چرمی...> عادت+ تولد خواهر
یکشنبه 8 دی 1392 18:55
از وقتی یادم می آید اگر در ذهنم برای چیزی یا کسی که به من ارتباط داشت به به و چه چه کردم، از دستش دادم... دیرور به دستکش چرمی مشکی ام نگاه کردم و گفتم " وای تو 8 سال برای من کار کردی ساده بودی و قشنگ، چقدر خاطره با تو دارم و ..." دانشگاه جایش گذاشتم... دیر فهمیدم... با این وجود کوشا گفت می سپارد اگر خدمات...
-
خواستگار دهن بین
سهشنبه 3 دی 1392 23:50
چند سال پیش اجازه خواستند بیایند خواستگاری- من ازش خوشم نمی امد- قبول نکردم- دو ماه بعد دوباره خواستند بیایند- به اصرار مامان قبول کردم- از انجا که دلم رضا نبود امدم پیش مامان نشستم طوریکه نمی توانست به راحتی مرا ببیند- جلسه اول با همه خانواده امدند بر خلاف تمایل ما... و دیگر پیداشان نشد و من کلی ذوق کردم ک هرفتند و...
-
شب یلدا
شنبه 30 آذر 1392 23:17
این هم فال امشب ماست- شب یلدا- امشب یه دعا کردم امیدوارم به لطف خداوند مستجاب بشه منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس ز خط...
-
نتیجه گیری مردانه
پنجشنبه 28 آذر 1392 09:27
مسیری را باید می رفتم. خانم 50 ساله ای در کنارم قرار گرفت. صبح زود بود. می خواستم بخوابم تا جبران بی خوابی ها را کرده باشم. اما خانوم نیاز به هم صحبت داشت. گهگاه جمله ای می گفت و با اینکه من چشم هایم را بسته بودم ادامه می داد من هم لبخندی میزدم. در این مسیر سه ساعته سر جمع 10 مبحث کوچک درباره خودش و فرزندانش گفت و من...
-
پررویی
پنجشنبه 28 آذر 1392 09:18
-: برایم جور کن، تو می تونی. -: ما قانون داریم برای این منظور، شما شرایطش را نداری. انشالا در اینده، من هم دوست دارم در خدمت شما باشم اما دو تا تبصره است که مانع می شود. -: بابا مملکت پارتی بازیه تو که مرا می شناسی. تبصره و بند چرته برای من نیست. دو سال پیش فلان جا شرایطش را نداشتم اما من کار را گرفتم. چون فلانی فلانی...
-
آذر پر دردسر
سهشنبه 12 آذر 1392 21:57
دو سالی بود از دست این آذر با دردسراش راحت شده بودم. حالا آذر هست و سیل دانشجویام، کارای کلاسی شون، کارای کلاسی خودم، طرح سوال و درس خوندن خودم... اوه ه ه ه ه باید یه برنامه قوی بریزم بله امیدوارم بتونم یه ماه دیگه بیام اینجا بنویسم همه چی آرومه ه ه ه ه پس یا علی
-
باید خوشحال بود
پنجشنبه 7 آذر 1392 19:39
می شنوی که گفته اند: باید فلانی (آدم ما) باشد، اگر بیرونش نکنید و زیرآبش را نزنید، بلدیم چه کار کنیم! -: چرا باید بیرونش کنیم. او کارش را بلد است و تخصص لازم را هم دارد و رییس هم از او راضی است. -: نمی دانم، همین که ما می گوییم. مجرد است نه؟!؟ آهان کاری ندارد که برایش حرف در می آوریم...!! -: !!!!!!!!!!!!! پی نوشت: نمی...
-
خدای من تو را سپاس
جمعه 1 آذر 1392 18:42
این روزها پشت هم باران می بارد این هوا را خیلی دوست دارم دیشب در تراس را باز کردم و تا جایی که می توانستم سرما را تحمل کنم بیرون ماندم و رو به آسمان کردم و گفتم خدای من تو را سپاس خدای من تو را سپاس خدای من بخاطر همه نعمت هایت تو را سپاس