-
ماه ما شهریور
شنبه 1 شهریور 1393 09:25
من و همسری هر دو در این ماه متولد شدیم. امروز که از خواب بلند شدیم تو گوشش گفتم سلام بر شهریور سلام بر شهریوری ها. صبحت بخیر. ماه ماه ماست، انشالا خیره، انشالا که تو این ماه مشکلمون حل می شه. نیم ساعت بعد اس ام اس آمد که برای دریافت وام مراجعه کنید. و این اولین خبر خوب این ماه بود.(متاهل ها می دونند که اعلام ارائه...
-
امید به آینده
سهشنبه 14 مرداد 1393 20:57
سلام امروز فایل اولیه را برای دکتر مرام بابت کتاب فرستادم. دکتر مرام خ پیگیر نیست و این آدم و سرد می کنه- تصمیم گرفتم خودم دنبال کار باشم چون در هر صورت به نفع خودمم هست بعد از ظهر هم فایل های یه نرم افزار جدید را دانلود کردم- راستش یک پیشنهاد آموزشی کلان داشتم که به همسری گفتم یا تو بشین واسش یک جزوه بنویس یا من خودم...
-
تعطیلات عید سعید فطر
شنبه 11 مرداد 1393 02:13
امسال عید سعید فطر اولین سالی بود که با همسری گذروندم. خیلی خوب بود. اول که مامان رو به زور من و خواهری با خواهری فرستادیم سفر تا کمی خستگی هاش در بره و با نوه هاش خوش باشه- روز عیدی هم همسری آمد دنبالم و رفتیم خونه پدر همسری و ظهر اونجا دعوت بودیم و من هم کادو عید را تحویل گرفتم، یک جفت گوشواره قشنگ با سلیقه همسری و...
-
انرژی 3 مرداد 1393 جمعه
جمعه 3 مرداد 1393 23:37
امروز در کنار همسری گذشت- بخاطر خستگی دیروز تا ساعت 9 و 30 خوابیدم و بعد از خداحافظی با دایی اینا که دیشب اینجا بودند، مادر همسری زنگ زد اصرار که بیا اینجا- همسری آمد دنبالم و ساعت یک رسیدم اونجا- روز خوبی بود کنار همسری- پیام های شما دوستانم کلی بهم انرژی داد- ممنونم که هستید داشتم وبلاگ سمیرا با پشتکار که رفته سیتل...
-
چهارشنبه 1 مرداد 1393
چهارشنبه 1 مرداد 1393 12:47
حالم خوش نیست نپرسید چرا؟ اینقدر حواسم نبود که سر کلاس درس یه تیکه را کلا جا انداختم و ادامه را درس دادم(فکر کردم جلسه قبل درس دادم). حالم اصلا خوش نیست برایم دعا کنید... همین
-
سه شنبه 31 تیر 1393
سهشنبه 31 تیر 1393 18:04
دیروز و امروز به بطالت گذشت. یعنی آینده داشت منو می خورد... نمی تونستم متمرکز بشوم. تصمیم گرفتم اینقدر خودمو با کارهام مشغول کنم که یادم بره چه مشکلاتی دارم . خدا رو شکر اینقدر کار دارم که وقتی برام باقی نمونه. وقتی برای سر خاروندن حتی چه برسه به فکر و خیال... می دونم این روزهای سخت می گذره و برای من اگر به کارهام...
-
دوشنبه 30 تیر93
دوشنبه 30 تیر 1393 14:29
خدا رو شکر پریشب دکتر حامی زنگ زد و دقیقا گفت خوابی... کجایی نیستی تلنگری شد هم دو بخش کار کتاب مشترک با اون رو انجام بدم هم حرکتی کنم برای کار کتاب دکتر مرام هرچند بی خوابی دیشب باعث شد تا 12 بخوابم و روزه بدجور اذیت می کنه اما تصمیم دارم امروز را هم حسابی کار کنم و بشوم مثل فبل بقول دکتر حامی همان روزها که پیگیر بودی
-
این روزها
یکشنبه 29 تیر 1393 09:48
روزهایی که گذشت روز های خوبی نبود من ی که عادت به سحر خیزی داشتم دارم تا ظهر می خوابم و امروز این تایمو کم کردم و از فردا تصمیم دارم به همون روزهای سحر خیزیم برگردم- صبح زود بیدار نشی همچنان کارها باقی می مونه تصمیم دارم خودمو به برنامه م برسونم تا یه کمی اعتماد به نفس و انرژی بگیرم والیبال رو به امریکا مفت باختیم!...
-
خدایا
یکشنبه 22 تیر 1393 19:23
امروز روز تولد بود اما من خیلی گریه کردم... خدایا خودت کمک کن منتظرما منتظرم که مثل همیشه دستمو بگیری- یادمه خوب یادمه خوب خدایی کردی برام- می دونم خوب می دونم بنده خوبی نبودم برات کاهلی داشتم- کوتاهی کردم اما من به درگاهت امیدوارم خدا خدایا مددی نگهی
-
همسری مهربون
شنبه 21 تیر 1393 00:37
قربونش برم همسری امروز کمکم کرد و دیزاین اتاقمو عوض کردم و حسابی تمیزش کردم. اینقدر باسلیقه است که همه چیزو حسابی تمیز کرد و برق انداخت. همسری دست درد نکنه دیشب هم یکساعت و نیم رفتیم دو و پیاده روی تند، امشب گفت میای بریم؟ گفتم نه باور کن نمی تونم- خیلی خسته ام برگه ها همه تصحیح شدند و نمره ها اعلام- جز یک دانشگاه که...
-
روزگار نامناسب
شنبه 7 تیر 1393 14:33
نمی دونم چرا همه چیز رو به سختی بدست می آرم نمی دونم چرا اینقدر سخته شرایط- سخته روزگار روزگار خیلی نامناسب برای ما جوونایی که پارتی نداریم کسی را نداریم پول نداریم- تا کی باید بدوییم- تا کی... - فقط خسته شدم خسته..... خدایا خودمونو به خودت می سپاریم. از درگاهت نا امید نیستم- کمکمون کن-مددی نگهی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 تیر 1393 23:13
دانشجوم برام ایمیل فرستاده عرض خواهی می کنم استاد اگر دیر شد کجای دلم بذارم این همه سواد و دانش را
-
درهم برهم
چهارشنبه 4 تیر 1393 17:47
خیلی راحت کل برگه را سفید گذاشته و در برگه درونی پاسخبرگ نوشته نیازمند مرحمت جنابعالی هستم! حتی به خودش زحمت نداده برگه را سیاه کنه . من هم بهش دادم صفر از هیجده و در سیستم ثبت کردم دو، تا نشان دهم پررویی هم حدی داره. دیگه بعضی از همکارا اینقدر کیلویی نمره دادند که رو اینها بدجور باز شده. چه سیستم آموزش عالی داریم...
-
اینروزها پر غرورم
شنبه 31 خرداد 1393 23:09
واقعا دست بچه ها درد نکنه- من خودم فکر نمی کردم اینقدر خوب حاضر شیم- اینقدر خوب که تیم پرستاره آرژانتین بعد از گلش وقت کشی کنه جلوی ما- هر چند ناراحتم از داوری که همش تو دست و پا بود و بازی رو بهم می ریخت و یه پنالتی مسلم رو از ما گرفت اما هیچ چیزی نمی تونه باعث بشه که بازی قشنگ بچه هامون شادیمونو کم کنه. دست کیروش...
-
روزهای امتحان
یکشنبه 25 خرداد 1393 19:41
امتحانات است و عشق هست و گرما و آرامش خاطر امیدوارم امتحانات ختم بخیر بشه هنوز برگه ای از بچه ها تصحیح نشده و من همون استادی بودم که سریع نمره می دادم. اما الان خوب شرایط عوض شده و امتحانات خودم ارجحیت دارند. همینطور که تو این گرمای تابستانی درس می خونم برنامه تابستان رو هم دارم می ریزم. پروژه دکتر تب کامل انجام شد و...
-
مردی با حجاب زنانه
سهشنبه 20 خرداد 1393 00:38
این هفته دفاع یکی از بچه ها بود تو دفاع خیلی ها که از دانشگاه کارشناسی خودمون بودیم امده بودند آخه دفاع کننده هم یکی از ما بود جلسه خوب بود و من چیزهای زیادی یاد گرفتم کلا همه جلسات را می روم به کوشا گفتم چرا دکتر زی زی ( دکتری که باهاش مقاله دارم دوران ارشد) با من رفتارش متفاوت از دخترهای دیگه بود کلا با دخترها خوب...
-
اولین عصرونه خارج خونه
جمعه 16 خرداد 1393 00:17
عصرونه ای با فامیل همسر من و همسری و پدرهمسری و مادرهمسری و یه عالمه توت شیرین یه جا من از سگ ترسیدم دوییدم لای درخت ها با خودم گفتم ای بابا مادرهمسری نترسیده او که جلوتر از من بود...بار دوم برگشتم دیدم مادرشوهرجان پشت من داره می دوه چه دویی من بدو مادرهمسری بدو سگه بدو تا اینکه آمدیم رسیدیم به همسری و پدرش و سگه...
-
اولین دست پخت مخصوص شوهر جان
شنبه 10 خرداد 1393 19:31
سلام خلاصه با اتمام کلاس های تدریسم وقتی پیدا شد که خونه باشم پس در یک اقدام متفکرانه همسری رو دعوت کردم خونمون و خودم غذا پختم- تازه از دانشگاه (آخرین کلاس) آمده بودم و وقت نبود پس مرغ درست کردم که کلی خوشش آمده بود اما اولش باورش نمی شد که خودم پختم. می گفت مگه می شه این همه درس خوند و مقاله داد و دست پخت خوب هم...
-
خواب
چهارشنبه 7 خرداد 1393 19:31
کلاس های تدریسم تمام شد. من هم عید رو کامل خوابیدم و حسابی رفرش شدم- این روزها هم به خودم سخت نمی گیرم تا کمی انرژی بدست بیارم. ترم سختی بود. واحد زیاد داشتم و درس و رفت و آمد و جشن و مراسم و پاگشا و ... از شنبه سفت و سخت تر درس می خونم. پروژه دکتر تب + پروژه دکتر الف + پروژه دکتر مرام + درس دکتر جیقول + درس دکتر الف...
-
زندگی عاشقونه با طعم کار
سهشنبه 30 اردیبهشت 1393 00:03
با خودم فکر می کنم هیچ کدوم از خواستگاران نمی تونست اینقدر دوستم داشته باشه واقعا بسیار زیاد عاشقمه و دوستم داره اما حس من بیشتر حس دوست داشتنه تا عشق- من مرتبه مرتبه دوسش دارم و هر بار بیشتر اینروزا درگیر کلی درس و مهمونی و این حرفام خدا این ترمو بخیر بگذرونه پروژه ها سوالای 4 درس در سه دانشگاه مونده که طرح کنم کلی...
-
زیر باران باید رفت
جمعه 26 اردیبهشت 1393 00:31
امروز خیلی خوش گذشت می نویسم یادم باشه هر چند نیاز به نوشتن یک پست خصوصی است امروز خصوصی های قشنگی ثبت شد زیر بارون و پیاده روی عاشقونه...
-
شانس ما دهه شصتی ها
یکشنبه 14 اردیبهشت 1393 14:19
کنکور می خواستیم بدیم، استرس کنکور ارشد می خواستیم شرکت کنیم، استرس کنکور دکتری دادیم با استرس کار می خواستیم پیدا کنیم بازم زیاد بودیم و بازم استرس برای شوهر کردن هم همینطور بود حالا می خواهیم عروسی بگیریم.... بنزین گرون شد- طلا گرون شد آب برق گاز گرون شد- تالار و آرایشگاه بخاطر آب و برق گرون شد- بازم استرس خدایا ما...
-
خانم مهربون
دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 11:04
داشتیم با هم قدم می زدیم نگاه کرد به چشمامو دستم رو گرفت شاید بعد از 5 ثانیه با دیدن چند دختر خانم دستم و رها کردم دلخور شد و نگام کرد - دوست نداری دستات تو دستم باشه؟ - چرا که دوست ندارم. هیچ چیز قشنگتر از گرفتن دستای کسی که عاشقشی نیست... - (با نگاهش پرسید پس؟؟؟؟) - شاید اون دختر مجرد ببینه و دلش بخواد دستاش تو دست...
-
روز زن
دوشنبه 1 اردیبهشت 1393 12:55
دیدار میسر شد و بوس و کنار هم از بخت شکر دارم و از روزگار هم اولین روز زنی بود که از یار کادو گرفتم. روزهای خوشی ست این خوشی ها رو برای همه شما دوستای مجردم آرزومندم
-
مست می عشق
جمعه 22 فروردین 1393 06:53
من مست می عشقم هوشیار نخواهم شد وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد تا قبل از اینکه از آرایشگاه بیام بیرون استرس بدی داشتم. اما به محض اینکه از آرایشگاه آمدم بیرون و لبخند همسر رو دیدم آروم شدم، یه آرامش وصف ناشدنی و خاص که هیچوقت تو زندگیم تجربش نکرده بودم. همسر از آرایشگاه تا خونه رو پشت هم ازم تعریف کرد و همش آهنگ های...
-
عشق با طعم کار و درس
دوشنبه 18 فروردین 1393 15:47
درس دارم کار هم خیلی دارم عشق هم همه جوره احاطه مان کرده این هفته بله برون رسمی و عقدکنان م هست برای همه شما سر سفره عقد دعا خواهم کرد برایم دعا کنید پی نوشت: خدایا الان عشقم تو مصاحبه است. درسته که جای خوبی هست اما هرچی صلاح تو باشه ما هم راضی هستیم.
-
حلقه عشق
دوشنبه 11 فروردین 1393 08:25
10 فروردین 1392 من و تو در کنار هم ... حلقه ای از عشق برای هم خریدیم. پی نوشت1: برق توی چشمات مسحورم کرد. پی نوشت2: باورم نمی شه من، منی که اینقدر سخت گیر بودم، خیلی ساده عاشقت شدم.
-
مرد من
دوشنبه 4 فروردین 1393 00:32
امشب با همه دیدارهامون فرق داشت یا حداقل احساس من فرق داشت برای تبریک عید امده بود با دسته گلی شیک و کت و شلواری آراسته خواستنی شدی مرد من!
-
اولین پست سال 1393
جمعه 1 فروردین 1393 21:08
سلام نوشته های مرا در سال 1393 می خوانید امیدوارم امسال برا همه سال خوبی باشه، پر از سلامتی و شادمانی الهی دل هیچکس غم نداشته باشه... امروز که به دیدو بازدید گذشت، امیدوارم فردا دیگه درس بخونم. پی نوشت1: دارم عاشقت می شم.
-
بوی عید
پنجشنبه 22 اسفند 1392 09:32
سلام غیر از کلاس فردا، بقیه تدریس ها همه تعطیل شدند، من هم نشستم یک برنامه مفصل برای تعطیلات ریختم. خیلی کار دارم و لکچر باید ارائه کنم. نرم افزار یاد بگیرم و ... در این میان خرید و مباحث آزمایش و این حرفها را هم بگنجانید. ما یک آزمایش خودمون بیرون رفته بودیم تا ببینیم اکی هست یا نه، الان می ریم بهداشت تا مجوز عقد را...