دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

وای از دست خودم

پیش درآمد: در کل دوران لیسانس و فوق میان همه بچه ها زبانزد نظمو و ترتیب و مرتب بودن  بودم همیشه.

ترم اول دکتری حسابی گل کاشتم آن از شالم که نمی دانم کدام دانشگاه جا گذاشتم، آن از دستکشهایم و حالا جامدادی قشنگم (دو مورد آخری در دانشگاه محل تحصیلم جا گذاشتم و سراغش را که گرفتم خبری ازش نبود!!!)


وای جامدادیم  وقتی فهمیدم این را هم جا گذاشتم یک جیغ بنفش کشیدم. باور کنید که به هر سه مواردیکه که گفته شد صبحش فکر کرده بودم اینجور:


وای چه شالی از تو خاطره ای خوب دارم، چند سال است دارمت، چقدر تو را دوست دارم و ...

دستکش ها که خاطرتان هست


وای چه جامدادی من انتخاب کردم خیلی هم قشنگ است. ساده و زیبا و کوچک و خوشرنگ... تازه اتود و پاک کنم را نیز از دست دادم


تصمیم دارم دیگر به وسایلم فکر نکنم

چرا واقعا... !!؟؟؟؟ بس که بی حواس شده ام. باور کنید وقت نکردم برم دست کش بخرم. دستکش های قدیمی خواهرم را به عاریه گرفتم تا این دستان نازپرورده نمیرند خدای ناکرده در این زمستان

پی نوشت: پیدا شد جامدادیم. داده بودند نگهبانی. خوشحالم


نظرات 2 + ارسال نظر
هرمیون سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 18:10 http://chortkeh.persianblog.ir/

لطفا به من فکر نکنیدا ا

هه

غریب آشنا یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 13:53 http://www.gharibeashena-1392.mihanblog.com

چرا وسایلی که برای صاحبش عزیزند زودتر گم میشود؟
دنیا هم به دوست داشتن ما حسودی میکند قربون صدقه یه چیزی یا کسی میریم بعدش ازش خبری نیست.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.