دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

خانم مهربون

داشتیم با هم قدم می زدیم

نگاه کرد به چشمامو دستم رو گرفت

شاید بعد از 5 ثانیه با دیدن چند دختر خانم دستم و رها کردم

دلخور شد و نگام کرد

- دوست نداری دستات تو دستم باشه؟

- چرا که دوست ندارم. هیچ چیز قشنگتر از گرفتن دستای کسی که عاشقشی نیست...

- (با نگاهش پرسید پس؟؟؟؟)

- شاید اون دختر مجرد ببینه و دلش بخواد دستاش تو دست مردش باشه... مردی که بخاطر هزار و یک مشکل مالی قصد ازدواج نداره و دختری که تنهاست ...


- یعنی یه همچین خانم مهربونی دارم من...


نظرات 9 + ارسال نظر
گلبرگ یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 14:44 http://beautyforworld.blogfa.com/

آره عزیزم دقیقا همینه...
خیلی ها بخاطر نداشتن امکان مادی... محرومند از خیلی چیزها...
دست کم از دیدن کسی که دوستش دارن.
+آدرس جدیدم رو گذاشتم عزیزم.

شادی پنج‌شنبه 11 اردیبهشت 1393 ساعت 10:51 http://shadibook.glxweb.ir/

خیلی ممنون که هوای ما مجردهارو دارید

حراف بانو چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 ساعت 21:32

چه مهربون و با فکر

سارا چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 ساعت 12:00 http://phdroozane

چه خانم دکتر مهربونی....خوشبحال آقاشون....
ما که از همان اوان کودکی بدجنس بودیم....هنوز هم در وجودمان هست این حس بدجنسی....

شیما دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 22:21 http://futuredreams.blogfa.com

الهی الهی
چه خانوم مهربونی

زویا دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 21:45 http://zehnemanedige.persianblog.ir

آخی عزیزم :)

غ ــزل دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 19:36 http://life-time.blogsky.com/

چه فکر قشنگی
منم مجرد که بودم درد میکشیدم
خیلی زیاد

sima دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 11:25 http://www.up2www.com/uploads/love_5e945.rar

sima دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 11:13


http://www.up2www.com/uploads/love_5e945.rar

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.