دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

ماه عسل=سفر مشهد

ثبت نام سفر مشهد (ازدواج دانشجویی) شروع شد. اس ام اسش ساعت 12 و 45 ظهر روز سه شنبه برام آمد- باید می رفتم دانشگاه و نمی تونستم اقدامی کنم- عصرش که رفتم دیدم در کمتر از 5 ساعت همه تاریخ های بعد عروسیمون پر شده- دلم خیلی گرفت- امروز عصر توی دلم به امام رضا گفتم من سفر مشهدتو بعد عروسیم می خوام نمی شه یه کاری کنی... 3 دقیقه بعدش رفتم دیدم اتفاقا آزاد شده- نگو کنسل کرده بودند و من سریع رزرو کردم ( حالا تو این چند روز هر چی چک می کردم پر بوداااا)- خیلی خوشحال شدم، خیلی زیاد خیلی زیاد- اصلا نمی تونید تصورشو کنید- سریع به همسری زنگ زدم و خبرشو دادم


ممنونم امام رضا- می دونم خیلی دوستمون داری- امیدوارم که همه شما به آرزوتون برسید ما هم همینطور- امیدوارم همین روزها بیام و براتون بنویسم همسری عزیزم رفته سره کار- بخدا خیلی تحت فشاره- روزهای گذشته بدجور باهم دعوا کردیم- امروز اومد و ازم عذرخواهی کرد- گفت ببخشید بخدا خیلی تحت فشارم ازت خجالت می کشم رو تو خالی کردم- آخه تو محرم دلمی ازم ناراحت نشو و همیشه بدون خیلی خیلی دوست دارم- یه چایی خوردو رفت...


1-یک کورسوی امید برای سرکار رفتنش بوجود آمده- بچه ها دعامون کنید. خیلی سخته تو دوران نامزدی و بیکاری- تمرکزمو از دست دادم و نمی تونم درس بخونم اونم تو امتحانات- می ترسم...

2-دانشگاه ها کمبود دانشجو دارند و به شدت درسای ما حق التدریسی ها کم شده- به زور واحد هیئت علمیشون رو پر می کنند...خیلی ناراحتم- اما به لطف اوستا کریم امیدوارم...

3-زیاد نمیتونم درس بخونم... دیگه نه انگیزه دارم نه هیچ چیز دیگه...