دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دستکش چرمی...> عادت+ تولد خواهر

از وقتی یادم می آید اگر در ذهنم برای چیزی یا کسی که به من ارتباط داشت به به و چه چه کردم، از دستش دادم...


دیرور به دستکش چرمی مشکی ام نگاه کردم و گفتم " وای تو 8 سال برای من کار کردی ساده بودی و قشنگ، چقدر خاطره با تو دارم و ..."


دانشگاه جایش گذاشتم...


دیر فهمیدم... با این وجود کوشا گفت می سپارد اگر خدمات دیدند بگیرد...


الان ناراحت دست کش های چرمی ام هستم  و کی وقت دارد دوباره برود خرید و بخرد

امروز برای اولین بار بدون انها فاصله تا خونه را رفتم و دست هایم یخ زد. عادت داشتند بندگان خدا سالها. عادت...


عادت واژه عجیبی است.... نه؟   می تواند خوب باشد و موثر یا گاهی بد باشد و مخرب


تولد خواهرم بود و خیلی وقت بود بیرون نرفته بودم خرید، با دختر دایی رفتیم و کلی بهمان خوش گذشت و کلی خوردیم. گفتم هوس کردم ذرت مکزیکی- گفت نه الان می رویم شام می خوریم- گفتم نه می خوام- خریدیم و خوردیم- او گفت دنت شکلاتی- گفتم نه، گفت می خوام- خریدیم و خوردیم. وای داشتیم منفجر میشدیم- یک شال برای خودم خریدم و یک شال تی تی برای خواهرم.