دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

باورش سخته


باورش سخته

اینکه اینقدر راحت (اونم من)، این نفر رو انتخاب کردم برای یه عمر زندگی....باورش سخته

فکر نمی کردم اینقدر راحت بپذیرمش. اوایل زیاد ازش خوشم نمی امد و همش دنبال بهانه بودم که بگم نه، اما کم کم. الته الان همچنان داریم با هم بیشتر اشنا می شیم. اما می خوام بگم شکستن این پیله که چندین سال است بهش عادت کردم خیلی سخت است. جالبه بدونید که من در ناز کردن هم حتی مشکل دارم. روزگار اینقدر مرا محکم بار آورده که واقعا متوجه تفاوت های خودم و سایر دخترها می شوم. اما باید تمرین کرد. باید بانو بود به قول گیس گلابتون جان. باید تغیر کنم.

نمی دونم این حسو همه شماهایی که در این مرحله بودین تجربه کردین یا نه. ایستا نیستم. یعنی دو سه بار در روز با خودم می گم، اااا چطور ادم به یه غریبه باید اعتماد کنه، نکنه خوب نباشه، نکنه تصمیم اشتباهیه نکنه نکنه .....


خیلی سخته، تصمیم سختیه ، جدی می گم...

الان دقیقا حس سردرگمی دارم. تا بحال تو زندگیم اینقدر مبهم و گیج نبودم. امیدوارم ختم به خیر بشه و اشتباه نکرده باشم.

همه پروژه ها انجام شد و تحویل داده شد.

ترم جدید آمده و من پروژه دو تا از درس هایم را گرفتم تا عید روش کار کنم.

برای عید باید یک برنامه ریزی درست داشته باشم. یک برنامه ریزی دقیق...