سلام دوست جوناااا
حال ما خوب است... حالتون چطوره...
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که روزهای آفتابی پی هم می آیند.... و خدا رو شکر که درگیریم درگیر زندگی...
امیدوارم شما هم درگیر باشید درگیر زندگی سالم
اما سال 95 دارد به پایانش میرسد و من خاطرات خوبی از اواخرش ندارم که ایران رو همه سیاهی غم گرفته بود و بس... خدا به همه شان صبر دهد انشالا
امیدوارم این بار بیایم و خبرهای بهتری بدهم... و امیدوارم روزهای سبزتری بیایند... سبز سبز سبز...
سلام
خوبید امیدوارم حالتون خوب باشه
این روزهای من پر است از دغدغه ها و کارهای فشرده...
از کارهای پروژه و آموزشی و پژوهشی گرفته تا کار جدید خودم... قاطی پانی خدا رو هزار مرتبه شکر هزار مرتبه شکر هزار مرتبه شکر
خدا رو شکر تدریسم رو که کم کردم بسیار راه های بهتر با درآمد بهتر به سراغم آمدند من از کائنات بهترین را می خواستم و می خواهم...
حق التدریس در دانشگاه بودن یعنی کارگری یعنی حمالی... ببخشید به شما بر نخوره خودمو عرض کردم ... سال ها اشتباه کردم اما جلو هر ضرری را هر وقت بگیری منفعت است...
پی نوشت: تنها کسی که بی مزد و منت برایت کار می کند مادر است... یه شب مادرشوهر اومد خونه پیش ما فقط آنفلوآنزای پرندگان مانده بگیره به گفته خودشان ماشالا سر نرسیده به بالشت خوابند اما گفتند جایشان عوض شود نمی توانند بخوابند خانه صدا می دهد خانه سرد است خانه بی ادب است خانه بی شعور است...
یاد گرفتم حد اقل از پیامبرم که اگر جایی برام دری باز نشد و بهم سخت گذشت هجرت کنم
می خوام هجرت کنم از تموم سال هایی که با محافظه کاری گذروندم
می خوام هجرت کنم از فیلدم از تفکر قبلیم شاید هم از محل زندگیم
نمیخوام بازنده باشم من پر از انرژیم ...
شهریور همیشه برای من پر بوده از کار و تلاش
و این ماهو خیلی زیاد دوست دارم
امیدوارم همتون خوب باشید و منو ببخشید که دیر اومدم گفته بودم درگیر کار جدید شدم هنوز به سودرسانی نرسیده اما من خیلی شاکرم و امیدوار تقریبا میتونم بگم پایان ناممو ول کردم و خیلی انگیزه ندارم که تمامش کنم هر چند این کار رو می کنم
خواستم یه تشکری کنم از مسیولینی که در رو باز کردنو کلی دکتر صادر کردند و اگر در این سالهای در باز شده بودم به هیچ وجهی نمی خوندم و متاسفم که محیط تحصیلات تکمیلی ما خراب شد رفت پی کارش
در مورد کار همسری بگم که هنوز رسمی نشدند و قرار نیست شوند اما هنوز کد پرسنلی قرار دادی هم ندارند و فعلا با وعده های مسیولین ادامه میدهند تا ببینیم چه شود اما باز هم خدا رو شکر شکر
در مورد خانواده همسر هم بگم که بعد از گرد و خاک عمیقی که خواهرشوهر مجرد به راه انداخت خودمان احتراممان را به زیر بغل زدیم و دوری جستیم / و خیلی خوب جواب داد و به این نتیجه رسیدم که هر چه صمیمی باشم اوضاعم داغان است باید رسمی باشم و از بالا نگاه کنم اینجوری بیشتر احترام دارم بنا به خواسته عزیز دلم و به احترام اخلاق خودش و قداست اصلی و حرمت نفسش ارتباط مجدد شکل گرفت اما من خانم دکتری قبلی نیستم و خیلی خیلی خیلی رسمی برخورد می کنم و برای همسری هم هیچ محدودیتی ندارم و هر وقت خواست بره بیشتر بره خلاصه پدر مادرند و من قصد بی احترامی به هیچ کسی رو در زندگیم نداشتم چه برسه به اینا... و به حرمت خواسته همسری بخشیدمشون...
تقریبا خواهرش وقتی هم بیاد بیرون اصلا به همسری سلام نمی کنه و ما هم نمیبینیمش کلا فکر می کنیم نیست راحت تریم اینطوری...
دیگه یه کم این ماه دست و پامو دارم جمع می کنم و برنامه میریزم که بیشتر وقت بذارم واسه تز م
خیلی کم درس گرفتم (با این وضعیت حقوق دادنشون) و ترجیحم تز + کار جدیده
روز و روزگارتون خوش باشه
چشم میام و سریع تر می نویسم