دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

نمی بخشمت

بعضی آدم ها خیلی پر رو هستند

       چرا فکر می کنی کاری که انجام دادی در حد بخشش هست!!!

         که حالا آمدی میگی ببخش

               متأسفم


                        امکان پذیر نمی باشد

                                 نمی تونم ببخشمت




پی نوشت: ببخشید این مطلب مخاطب خاص دارد.

اولین جلسه

اولین جلسه ای که رفتیم دانشگاه خوب بود در مجموع

بچه ها خودشونو معرفی کردند  وکلا جو از کارشناسی ارشد هم صمیمانه تره و راحت تره


جز یک نفر که هماره رو اعصاب من هست بسکه خودخواهه و من اسمشو میذارم رفیق   بقیه بچه های خوبی بنظر می رسند.  رفیق رو هم من از قبل می شناسم و تاریخچه خوبی در ذهن ما باقی نگذاشته  و متعجبم که چطور باید تحملش کنم

اول به اوستا کریم گفتم  اوستا این اینجا چه می کنه  چرا نمی ذاری لذت ببرم از لحظه ها  بعد به این فکر افتادم شاید یه حکمتی داره...  حرکت اول این دور شون هم اینه که با دروغ و دو بهم زنی میان من و یکی از همکاران صمیمیم رو کاملا بهم زد

من فهمیدم ولی همکارم نمی دونه ... و الان اینقدر از من متنفرش کرده که توضیح جایز نیست و تعجبم از اینه که آدم ها چه راحت به حرف ها اطمینان می کنند در حالیکه ممکنه این حرفها درست نباشه و به غلط قضاوت می کنند


زمان همه چیز رو حل می کنه

اما من هم زیاد علاقه ندارم برای کسی که با حرف مفت دیگران دربارم قضاوت می کنه زیاد وقت و انرژی بذارم



خدایا شکرت

بخاطر همه الطاف و نعمت هایی که در اختیارم گذاشتی تو را سپاس

بخاطر همه پشتیبانی هات ممنونم


من مطمئنم مطمئنم که برام بهترین ها رو میذاری و هیچ قدرتی بالاتر از خواسته تو نیست

خدای مهربانم....

برای مژگان و دیگران

باید بگم

من هم تا پارسال درگیر همین تصمیم گیری بودم

جالبه بدونید وقتی از دو آزمون دولتی و آزاد پارسال بلند شدم (اسفند91) با خودم فکر کردم عجب کاریه درس نخونده می یام که چی


    

یاد حرف استادم افتادم در هیچ مسابقه ای شرکت نکن مگر بدونی برنده اون مسابقه ای

افتادم دنبال منابع خصوصا برای دولتی

و به همه دانشگاه ها سر زدم با بچه های دکترا ورودی جدید صحبت کردم و خریدم

خوندن کورکورانه بدرد نمی خوره  یادت باشه

حتی منابع رو خریدم


من به این باور رسیده بودم که اگر بخونی با یک برنامه مدون واقعا قبول شدن کاری نداره

این هم بگویم خیلی از داوطلبین دکترا بدلیل مشغله و دغدغه های زیاد سیاهی لشگرن


اصولا رقابت تو تعداد کمیه

و تو می تونی جز اونها باشی بشزط اینکه با فکر حرکت کنی  با فکر عمل کنی

و وقت ت رو برنامه ریزی کنی

مثلا من تو وقتم دقت کردم دیدم خیلی تو بین کلاس هام و روابطم با دوستانم  وقت هدر می دم و...

فقط اینو بگم اگر ارشدتو آزاد خوندی ممکنه تو مصاحبه کمی اذیت بشی

اما با دست پر که بری دیگه اساتید هم می دادنند که با سوادی و دانش لازم رو داری


اردیبهشت که دعوت به مصاحبه شدم

مصاحبه هم امیدوار کننده بود بنابراین برنامم رو متنفی کردم و به جنبه های دیگر پرداختم


اما یه نکته مهم

با لذت درس بخون نه با ذلت

تک بعدی نباش و این دوران رو برای خودت طلایی کن و ازش حظ ببر

من قبلا چنین تجربه ای داشتم

در مورد سوالت

آره معلومه که وقت می کنی عزیزم اصلا دیر شروع نکردی خیلی به موقع است

البته بستگی هم داره در روز چقدر وقت خوندن داری


و نکته آخر

خداییش من علوم و تحقیقات و اساتیدش رو دوست داشتم و بهش فکر می کردم

درسته هزینه ها آدم رو اذیت می کنه   من م همینطور

من بچه پولدار نیستم


اما واقعا اساتیدم رو دوست داشتم و از همه نظر برام جایگاه داشتن و دوست داشتم روزی شاگرد ایشون بشم




برایتان بهترین ها را آرزومندم


باور کن


باور کن هیچ کار خدا بی حکمت نیست شاید یه روزی که خیلی دور نیست حکمتش رو فهمیدی

                                                                                                                               باور کن

                                                                                                                                      باور کن

                                                                                                                                            باور کن

بنام خداوند جان آفرین

سلام

سالهاست می نویسم. اما نه در یک وبلاگ! در دفتر

دفتر نویسی ام پابرجاست


اما اینجا اختصاص دارد به روزنوشت و دکترانوشت


امسال دکترا قبول شدم- اینجا می نویسم از خوشی و ناخوشی این راه تا روز فارغ التحصیلی...

می نویسم از هر آنچه دوست دارم

می نویسم در جایگاهی که ماندگارتر از دفترهایم بماند


بماند برای آیندگانم


من خانم دکتر نیستم... خیلی باید زحمت بکشم که به این جایگاه برسم

این عنوانی است که بعد از قبولی برخی از نزدیکان، دوستان و شاگردانم با آن مرا خطاب می کنند. توضیح من هم فایده ای نداشت. در هر حال تنها چیزی بود که به ذهنم رسید...