دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

پررویی

-: برایم جور کن، تو می تونی.

-: ما قانون داریم برای این منظور، شما شرایطش را نداری. انشالا در اینده، من هم دوست دارم در خدمت شما باشم اما دو تا تبصره است که مانع می شود.

-: بابا مملکت پارتی بازیه تو که مرا می شناسی. تبصره و بند چرته برای من نیست. دو سال پیش فلان جا شرایطش را نداشتم اما من کار را گرفتم. چون فلانی فلانی پارتیم بودند. ( دو تا اسم بزرگ می آورد)

-: من صحبت کرده ام با دکتر فلانی نمی توانم، اعتبارم زیر سوال می رود. حرف زده ام.

-: دروغ بگو کاری نداره... . فلانی فلان کیک من است، اقدام کنم حله. گفتم تو هستی دیگه...

-: عزیزم خودت را بذار جای این آقای دکتر. فرض کن اینجوری بگویم. یعنی بچه است نمی فهمد دروغ است. شایسته نیست جانم. طبق قانون صلاحیت ها را دارند. مدارک و مدارج بالاتر هستند. نمی شود که...

-: خوب باشد از طریق اقای فلانی اقدام می کنم. پس اگر به رئیست گفتم مشکلی ندارد که...

-: هر چه رئیسم بگوید.


وای خدا . مکالمه سختی بود. با مهربانی و عطوفت باید جواب بدهی... چه اصراری داشت...می داند نه شایستگی دارد و نه طبق قانون می تواند...

ان هم کسی که همه جا با پارتی و پررویی کار می گیرد. از این آدم ها متنفرم. کاش حد و حدودشان را بدانند.


داشتم فکر می کردم، کاش همه در برابر این پرروها مقاومت می کردند. هر چند می دانم برایم گران تمام می شود و طرف واقعا انواع پ را دارد ( پول - پارتی- پررویی و ...) می دانم روزی می اید. اما تا جایی که بتوانم نمی گذارم. چون واقعا خیلی بهتر از او هست. واقعا نمی تواند. میدانم.

یاد یکی از استادان دوران لیسانسم افتادم که روز اخری چند نصیحت کرد و رفت، یکی از انها این بود: شغلی را که لیاقتش را ندارید نگیرید. چون قبل از انکه ان سازمان را خراب کنید اعتبار و اسم خود را خراب می کنید. مملکت را ویران نکنید.


پی نوشت: عزیزانی که در سازمان مخالف حضور بنده هستند، شارژ شده اند فرد فوق الذکر در بالا را جانشین بنده سازند. برایم مهم نیست، اینجا نشد جای دیگر...اینجا نشد جای بهتر(بالا را 2 روز پیش نوشتم)