دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

سه شنبه 31 تیر 1393

دیروز و امروز به بطالت گذشت. یعنی آینده داشت منو می خورد... نمی تونستم متمرکز بشوم. تصمیم گرفتم اینقدر خودمو با کارهام مشغول کنم که یادم بره چه مشکلاتی دارم . خدا رو شکر اینقدر کار دارم که وقتی برام باقی نمونه. وقتی برای سر خاروندن حتی چه برسه به فکر و خیال... می دونم این روزهای سخت می گذره و برای من اگر به کارهام نرسم چیزی نمی مونه جز حسرت.

از حسرت اصلا خوشم نمی یاد...