دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

تولد با طعم پروژه

تولد همسری جونم مامانم که مشهد بود منم در یک اقدام اساسی رفتم بیرون کیک خریدم و سریع یک دسر خوشمزه درست کردم که روش رو خودم نوشته بودم برای عشقم

پدر همسری ساعت 4 آمد خونمون دنبالم و رفتیم خونه همسری و می خواستم سورپرایزش کنم اما نشد چون فامیل بابای همسری فوت شده بود و اونو دمغ بودن منم برنامم بهم ریخت دیگه همه چیزو گذاشتم یخچال و اونا رفتن تشییع جنازه من و همسری هم رفتیم بیرون براش کادوی تولد گرفتیم: یه جفت کتونی خوشگل و برگشتیم و بعد شام کیک خوردیم و دسر و مادرشوهرم کلی تعریف کرد ازم...کلا فضای خونشون عوض شد و خوشحال شدم این کار رو کردم. چون برادر همسری با جاری که اونا هم عقد هستند قهر کرده بود...(کلا جاری م رو نمی فهمم، اصلا بچه های 66 به بعد رو نمی فهمم درک نمیکنمشون...همش می گن بدین ما بخریم پول بدین پول می خوایم... کمه بده بازم بده...هر چی ما می حوایم هر چی ما برنامه ریختیم- هر چه که به دل ما باشه خوشه)-الان یه عالمه ادم 66 ای ازم ناراحت میشن- حالا من همه را نمی گم اما اینهمه درصد خودخواهی زیاده بخدا....


بعدش آمدیم خونه ما و همسری از اینجا رفت سر کار...


برای تولد خودمم که بخاطر اینکه یکی از استادامون یادش رفته بود جاسه اخر سر کلاس چی گفته و کلی برناممو بهم ریخت (زمان تحویل پروژه را جلو انداخت اون هم با توپ پر که شما چرا پروژه نمیدید همش یاد دردل غریب آشنا بودم یاد اون مقالش که بیخوابش کرده بود عین من) برناممونو عقب انداختیم- همسری گفت بریم بازار خرید کن و هر چی خواستی اول گفت بریم طلا بگیریم گفتم نه بابا الان تو این موقعیت پولاتو جمع کن چه واجب ...خلاصه قرار شد شلوار بخرم به پیشتهاد خودم که دلخواهم پیدا نکردم و فعلا طلب من، گفت بریم کیک بخریم که من گفتم نه اوندفعه خریدیم- باشه یه شام بریم بیرون- حالا قراره عشقم امشب بیاد بریم بیرون شام بخوریم...

خدایا شکرت بخاطر با هم بودنمان- بخاطر اینکه با همه نداشتن هایمان کنار هم خوشیم و به پشتیبانی تو دل بستیم.


راستی یکساله شده وبلاگم- 28 شهریور پارسال متولد شد. وبلاگ جونم تولدت مبارک


نظرات 7 + ارسال نظر
شیما پنج‌شنبه 24 مهر 1393 ساعت 09:42

تولدتون مبارک
کلی آرزوهای قشنگ دارم برای شما

من 68 ایم

قبول دارم که ما مشکلات کمتری داشتیم

اما رفتار شخصیه

درسته...

سلام عزیزم.
نیستی خانم خانما. میدونم سرت شلوغه ها ولی حداقل بیا بنویس برای رفع دلتنگی ماها که زود به زود دلمون تنگ میشه.
ایشالا همیشه سلامت و خوش در کنار همسرت باشی.

سلام عزیز دلم
می دونم یادمی
قربونت برم دوستم
ای به چشم

زویا پنج‌شنبه 3 مهر 1393 ساعت 10:42 http://zehnemanedige.persianblog.ir

هر دو تا تولد مبارک باشه :)
انشالله پروژه هم به خوبی پیش بره و زودتر تموم بشه :)

مرسی عزیزم

گلبرگ چهارشنبه 2 مهر 1393 ساعت 20:52

تولد خودت و همسرت مبارک عزیزم. خدا رو شکر که هم خودت کار می کنی و هم همسرت... و شرایط از این نظر مساعده . امیدوارم سلامت باشید . کنار هم
+من 66 به دنیا اومدم ولی نه توی خونه ی بابام اهل خرید بودم... نه توی فضای دو نفره... هی مراعات جیب مرد خانواده رو کردم و می کنم و همش سعی ام اینه که سر کار برم... اما خیلی از مردها جنبه این مساله رو ندارن. و کار کردن رو وظیفه زن می دونن! و روی پول زن حساب می کنن...
آدم وقتی تا یه حدی از خود گذشتگی می کنه و می بینه چقدر به طرفش خوش می گذره احتمالا جوش میاره.
بچه های دهه 60 به غیر از 68 و 69 ای ها ، سختی کشیده اند اغلب. چون توی موشک بارون و اتمام جنگ و بدبختی های دهه هفتاد بزرگ شدن...
حالا شاید ما تهران بودیم اینجوری بود و بچه های شهرستان راحت بوده باشن... به هر حال عمومیت نداره.
شاید اخلاق خاص جاری ت بوده باشه...
اینم دفاعیات یک عدد 66 ای سختی کشیده

قربونت برمگفتم که همه اینجوری نیستن اما من از هر 10 نفر یک نفر نرمال پیدا کردم.

حراف بانو سه‌شنبه 1 مهر 1393 ساعت 01:56

تولد ش مبارک انشال تولد های بعدی و در خونه خودتون بگیرین تا صد سال
تولد وبلاگت هم مبارک

ممنونم گلم

سمانه دوشنبه 31 شهریور 1393 ساعت 20:23

سلام تولد وبلاگ و همسری مبارک
منم نمیفهممشون البته خود خواهی به سن و سال نیست اما واقعا من دو تا خواهر هفتادی دارم اصلا هرچقدر میخرن و خرج میکنن بازم کمه براشون فک میکنم خیلی تو این دوره تجملاتین و همین مسئله چشم و هم چشمی ایجاد میکنه براشون!

وای راست میگی

غریب آشنا یکشنبه 30 شهریور 1393 ساعت 21:12 http://www.gharibeashena-1392.mihanblog.com

گوش کن صدای نفس های پاییز می آید نگرانی هایت را از برگهای درختان آویزان کن چند روز دیگر میریزند...
پاییزت هزار رنگ و دلت پیوسته شاد باد.
تبریک مخصوص برای تولد خودت، جناب همسر محترم و البته یکساله شدن وبلاگت. ایشالا همیشه خبرای خوش و توپ توش بنویسی.

ممنونم از دوست عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.