دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

درهم و برهم


هم اکنون من یک پروژه را تمام کردم و این در حالیکه کلا به پروژه دکتر غ دست نزدم و باید شنبه برم تحویلش بدم با توجه با اینکه فردا عروسی هستیم و کلی هم باید برای آرایشگاه و اینا وقت بذارم واقعا فقط باید خدا کمکم کنه

حالا یه پروژه دیگر هم که انجامش دادم و فقط ویرایش نهایی ش مونده رو هم می خوام ببرم شنبه


بگذریم که خواستگاران هم تصمیم داشتند تو این هیری ویری بیان که فعلا بخاطر حضور مهمونا موکولشون کردیم به هفته بعد و من کمی استرس اون رو هم دارم.


احتمالا کمک به یکی از دوستان رو هم لغو کنم چون واقعا هفته های شلوغین و من نمیتونم از پس انجام این همه کار با هم بر بیام.


در حال حاضر بشدت گردنم درد می کنه چشمام خشک شده و کلا حالم خوب نیست.

مهمونا و خانواده خوابن و من اینجا نشستم دارم کار می کنم. برم بخوابم که فردا هم کلی کار دارم.



اوضاع خوب نیست


اوضاع خوب نیست

همه کاراها با هم شده

نمی دونم از پس ش بر میام یا نه

و یه درگیری فکری دیگر

هر روز زیاد می شه



اما دعای دیگران چیز دیگری ست برام دعا کنید بچه ها...


اتمام پروژه، آخیش

پروژه دکتر بیب تمام شد!  آخیش ش ش


حالا

مقاله Aدکتر ف، Bمقاله دکتر کوکو ، C 600  ص از کتاب دکتر تق تق، 300  D  ص از کتاب دکتر نایک، و پروژه E دکتر پدر مونده...

به این ها 5 تا پروژه یک روزه + پروژه پاک رو هم اضافه کنید.


لازم به ذکر است که تا همین الان هیچ چیزی برای موارد A و B و E هیچ ایده ای در ذهنم ندارم...


با اینحال به اینها هیچ فکر نمی کنم می خوام برم بخوابم که جبران بی خوابی ها رو بکنم و مطمئنم که من می توانم از پس همش به بهترین نحو بر بیام... آخه خیلی توانمندم ( آیکون توانمندی)