ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
روز سختی بود. واقعا ، خصوصا در ظهر هنگام
ساعت 3 رسیدم خونه
ساعت 6 خوابیدم تا ساعت 8
الان یه سردرد بد دارم
یه سردرد خیلی بد
امروز روز خوبی نبود. چون، با کوشا بحثم شد. و تقریبا الان هر دو از هم دلخوریم. قبول دارم که اشتباه از من هم بوده. اما او هم باید قبول داشته باشه که برخوردش بد بوده
امیدوارم زمان همه چیز رو حل کنه
امروز یکی از همکاران که حسابی بهش برخورده که یکی از کارهایی که اعلام کرده بودند نمی شه داره با نامه مستقیم از سوی ریاست با اجرای ما، می شه؛ جواب حرف های اینور و اونورشو گرفت.
اون یکی همکار که مستقیم 3 بار یک مطلبی رو از من پرسیده بود، و بهش گفته بودم نه بابا این حرف ها درست نیست، در حالیکه هر دو در سالن بودیم ما را صدا کرد، و به اون گفت خانم فلانی می گه این حرفا کذبه (دمش گرم)، جا خورد مون چی بگه، گفت: ئه خوب هر چی رئیس بگه من انجام می دم...، منم گفتم: رئیس به من مستقیما نامه داده و داره انجام میشه، موردی نداره و شما لازم نیست زحمت بکشید. حالش گرفته شد.
خوشم نمیاد از ادمای هزار رو
خیلی خوشم اومد ما رو روبرو کرد. آخه احمق تو اگر بحثی داره چرا پشت سر حرف می زنی، ها چی شده، بی کفایتیت داره بر همگان معلوم می شه بهت برخورده نه... . اگر نیتت خیر بود که تا حال میامدی از خودم می پرسیدی. ها داری یار جمع می کنی نه...