دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

بوی عید


سلام

غیر از کلاس فردا، بقیه تدریس ها همه تعطیل شدند، من هم نشستم یک برنامه مفصل برای تعطیلات ریختم. خیلی کار دارم و لکچر باید ارائه کنم. نرم افزار یاد بگیرم و ... در این میان خرید و مباحث آزمایش و این حرفها را هم بگنجانید. ما یک آزمایش خودمون بیرون رفته بودیم تا ببینیم اکی هست یا نه، الان می ریم بهداشت تا مجوز عقد را بگیریم. خواهرم می خواهد مسافرت برود که دل من قیلی ویلی می رود که من هم بروم، اما فکر نمی کنم وقت اضافه بیارم. ترم فشرده ای است، جشن عقدم هم هست و ضمن اینکه کلی هم درس دارم. بنابراین از لحظه لحظه های عید باید استفاده کنم...


دوستان عزیزم برایتان بهترین ها را در سال جدید آرزومندم. امیدوارم که سالی همراه با سلامتی و موفقیت را تجربه کنید.



شروط ضمن عقد

برای اینکه آگاهانه پای سفره عقد بشینم، با یه سرچ در گوگل شروط ضمن عقد را کامل خوندم.


دیدن این جمله انصافا ناراحتم کرد


مطابق قانون، زن تنها در موارد بسیار خاص می‌تواند از همسر خود جدا شود، این درحالی است که مرد هر زمان که بخواهد می‌تواند با پرداخت کلیه حقوق زن، او را طلاق دهد.


ناراحتم برای زنان سرزمینم برای خودم، برای اینکه بعضی ها مجبور می شوند مهریه را اهرم قرار دهند. یک اهرم نامناسب...

انگشتر نشون


وقتی آن را دیدی برق رضایت را از چشمانت خواندم، و من همان انگشتر نشان را انتخاب کردم، شاید عشق همین باشد... نمی دانم


باورش سخته


باورش سخته

اینکه اینقدر راحت (اونم من)، این نفر رو انتخاب کردم برای یه عمر زندگی....باورش سخته

فکر نمی کردم اینقدر راحت بپذیرمش. اوایل زیاد ازش خوشم نمی امد و همش دنبال بهانه بودم که بگم نه، اما کم کم. الته الان همچنان داریم با هم بیشتر اشنا می شیم. اما می خوام بگم شکستن این پیله که چندین سال است بهش عادت کردم خیلی سخت است. جالبه بدونید که من در ناز کردن هم حتی مشکل دارم. روزگار اینقدر مرا محکم بار آورده که واقعا متوجه تفاوت های خودم و سایر دخترها می شوم. اما باید تمرین کرد. باید بانو بود به قول گیس گلابتون جان. باید تغیر کنم.

نمی دونم این حسو همه شماهایی که در این مرحله بودین تجربه کردین یا نه. ایستا نیستم. یعنی دو سه بار در روز با خودم می گم، اااا چطور ادم به یه غریبه باید اعتماد کنه، نکنه خوب نباشه، نکنه تصمیم اشتباهیه نکنه نکنه .....


خیلی سخته، تصمیم سختیه ، جدی می گم...

الان دقیقا حس سردرگمی دارم. تا بحال تو زندگیم اینقدر مبهم و گیج نبودم. امیدوارم ختم به خیر بشه و اشتباه نکرده باشم.

همه پروژه ها انجام شد و تحویل داده شد.

ترم جدید آمده و من پروژه دو تا از درس هایم را گرفتم تا عید روش کار کنم.

برای عید باید یک برنامه ریزی درست داشته باشم. یک برنامه ریزی دقیق...


توکل بخدا


این روزها روزهایی پر کار است، پرکار

و من خیلی خسته ام، خیلی زیاد. احتیاج دارم دو روز کامل بخوابم، کاملا بخوابم، فرصت کنم یه دل سیر خواب می خواهم


این ترم خیلی درس های فشرده ای داریم و درس هایی که کار می بره .

نمی دونم فکر می کنم این آقا را دارم انتخاب می کنم. فکر می کنم پسر خوبیه، و ما می تونیم کنار هم خوشبخت بشیم...

توکل بخدا