|
|
مسیری را باید می رفتم. خانم 50 ساله ای در کنارم قرار گرفت. صبح زود بود. می خواستم بخوابم تا جبران بی خوابی ها را کرده باشم. اما خانوم نیاز به هم صحبت داشت. گهگاه جمله ای می گفت و با اینکه من چشم هایم را بسته بودم ادامه می داد من هم لبخندی میزدم. در این مسیر سه ساعته سر جمع 10 مبحث کوچک درباره خودش و فرزندانش گفت و من هم خیلی کوتاه جواب دادم.
کنار راننده پسری 25 ساله نشسته بود که گویا راننده را دورادور می شناخت. کل 3 ساعت را درباره همه کسانی که بطور مشترک می شناختند از اول زندگی تا اینکه با کی ازدواج کردند چند تا بچه دارند و چه کار می کنند حرف زدند. در انتها هم چند خالی بندی جوانانه مردانه که فلان دزد را انجا گرفتند و بر سرش کوفتند و چند نفر را حریف هستند بیان شد.
وقتی ماشین ایستاد و زن پیاده شد، جوانی که در جایگاه شاگرد نشسته بود یه اوف ف گفت و رو به من کرد: وای چقدر این زنه حرف زد...
پی نوشت1: چه نتیجه گیری جالبی...
پی نوشت2: نخوابیدم:-(
-: برایم جور کن، تو می تونی.
-: ما قانون داریم برای این منظور، شما شرایطش را نداری. انشالا در اینده، من هم دوست دارم در خدمت شما باشم اما دو تا تبصره است که مانع می شود.
-: بابا مملکت پارتی بازیه تو که مرا می شناسی. تبصره و بند چرته برای من نیست. دو سال پیش فلان جا شرایطش را نداشتم اما من کار را گرفتم. چون فلانی فلانی پارتیم بودند. ( دو تا اسم بزرگ می آورد)
-: من صحبت کرده ام با دکتر فلانی نمی توانم، اعتبارم زیر سوال می رود. حرف زده ام.
-: دروغ بگو کاری نداره... . فلانی فلان کیک من است، اقدام کنم حله. گفتم تو هستی دیگه...
-: عزیزم خودت را بذار جای این آقای دکتر. فرض کن اینجوری بگویم. یعنی بچه است نمی فهمد دروغ است. شایسته نیست جانم. طبق قانون صلاحیت ها را دارند. مدارک و مدارج بالاتر هستند. نمی شود که...
-: خوب باشد از طریق اقای فلانی اقدام می کنم. پس اگر به رئیست گفتم مشکلی ندارد که...
-: هر چه رئیسم بگوید.
وای خدا . مکالمه سختی بود. با مهربانی و عطوفت باید جواب بدهی... چه اصراری داشت...می داند نه شایستگی دارد و نه طبق قانون می تواند...
ان هم کسی که همه جا با پارتی و پررویی کار می گیرد. از این آدم ها متنفرم. کاش حد و حدودشان را بدانند.
داشتم فکر می کردم، کاش همه در برابر این پرروها مقاومت می کردند. هر چند می دانم برایم گران تمام می شود و طرف واقعا انواع پ را دارد ( پول - پارتی- پررویی و ...) می دانم روزی می اید. اما تا جایی که بتوانم نمی گذارم. چون واقعا خیلی بهتر از او هست. واقعا نمی تواند. میدانم.
یاد یکی از استادان دوران لیسانسم افتادم که روز اخری چند نصیحت کرد و رفت، یکی از انها این بود: شغلی را که لیاقتش را ندارید نگیرید. چون قبل از انکه ان سازمان را خراب کنید اعتبار و اسم خود را خراب می کنید. مملکت را ویران نکنید.
پی نوشت: عزیزانی که در سازمان مخالف حضور بنده هستند، شارژ شده اند فرد فوق الذکر در بالا را جانشین بنده سازند. برایم مهم نیست، اینجا نشد جای دیگر...اینجا نشد جای بهتر(بالا را 2 روز پیش نوشتم)
دو سالی بود از دست این آذر با دردسراش راحت شده بودم. حالا آذر هست و سیل دانشجویام، کارای کلاسی شون، کارای کلاسی خودم، طرح سوال و درس خوندن خودم...
اوه ه ه ه ه
باید یه برنامه قوی بریزم
بله
امیدوارم بتونم یه ماه دیگه بیام اینجا بنویسم همه چی آرومه ه ه ه ه
پس یا علی
می شنوی که گفته اند: باید فلانی (آدم ما) باشد، اگر بیرونش نکنید و زیرآبش را نزنید، بلدیم چه کار کنیم!
-: چرا باید بیرونش کنیم. او کارش را بلد است و تخصص لازم را هم دارد و رییس هم از او راضی است.
-: نمی دانم، همین که ما می گوییم. مجرد است نه؟!؟ آهان کاری ندارد که برایش حرف در می آوریم...!!
-: !!!!!!!!!!!!!
پی نوشت: نمی دانستم مجرد بودن جرم ی است بزرگ! اما خوب می دانم آدمی که خدا را نمی شناسد وقتی با توانمندی های خودش نمی تواند به جایی برسد از این حرف های سطح پایین می زند.
پی نوشت: یادتان باشد خدا هم خوب می داند کی و کجا زیرآب شما را بزند. (چاه کن ته چاه است)
پی نوشت: خوشحالم که حضورم اینقدر اذیتشان می کند. بقیه اش با خدا می دانم خوب حمایتم می کند.