دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

پروژه


الان من بیدارم

بخاطر انجام یک پروژه

فردا ساعت 8 صبح کلاس دارم- فردا چیه امروز

تابحال در عمرم بخاطر درس بیدار نموندم- اما این ترم این دومین باره

بنظرتون من سر کلاس امروز چی درس می دم؟؟؟!!!!!

خدا داند....


خدایا کمکم کن

نمی دونم


امروز بخاطر نمی دونم چی... واقعا اشکام جلوی مامان همینطور پایین ریختند.


نمی دونم

نمی دونم

روزپرکار


سلام

امروز کلا از خودم راضی هستم. اگر مابقی روزهای هفته را هم اینقدر کار می کردم خیلی خوب بود. یکی از پروژه هامو کامل کردم و اماده که هفته بعد بدم به استادم. رو کار اون دوست هم خیلی کار کردم اما کله شقی از خودشه، آخر سر پشیمون شدم. اخه بابا تو که اخرش می خوای کار خودتو بکنی چرا از من صلاح و مشورت میگیری. برو اگر برنگشتی دوباره کمک نخواستی

امیدوارم 5 شنبه و جمعه رو هم رو مقاله باقیمانده کار کنم و شنبه راحت راحت برم سر کلاسام. هر چند فردا کلاس ها شروع می شه و دوباره باید بریم درس بدیم برای بچه هایی که روز به روز بی انگیزه ترند.

هنوز خستگیم درنیامده باید ترم جدید رو شروع کنم.


الان هم کلی با پشتیبانی کل کل کردم تا تمدید کنم نتمونو. اخه این چه ای دی اس الیه چه خدمت رسانیه!!!


بعدشم کار خواهری رو انجام دادم برای پروژش. حالا برم بخوابم که 5 صبح باید بلند شم و فردا کلی مسافت باید طی کنم برای تدریس در دانشگاه جدید

فعلا دوستان

لحظه های زندگی

خوب امروز باید به یکی از دوستام کمک کنم برای پایان نامه ارشدش، نمی دونم چرا با زیاد شدن ظرفیت ارشد اساتید بیخیال وظایفشون نسبت به دانشجوهاشون شدند، و عملا گذاشتنشون کنار. بچه ها هم که ماشالا وقت ندارن مطالعه کنند و همه سر کار می روند. نمیدونم چه دلیلی داره وقتی وقت نداری، در س بخونی. اونم چه درس خوندنی. بهره حال خیلی از وقت منو می گیره...فکر کنم برای این کلا من جاش دارم دوباره درس می خونم....!!!


باید یکی از پروژه های خودمم ویرای ش کنم و بفرستم. جالبه ترم جدید شروع شده ما هنوز داریم کارای ترم قبلی را می کنیم؟؟!!


یکی از مقاله ها رو هم باید شروع کنم. ضمن اینکه سرویس خواهرزادم امروز نیست و من باید او را ببرم کلاس موسیقی و برگردونم و یه دو ساعتی هم مامان نیست و باید خواهر زاده کوچیکه را نگه دارم...

خوب قسمت خواهرزاده هامو دوست دارم انرژی بخشه...


خواستگار محترم در جریان هستند و من فعلا نه هیچ احساسی دارم و نه به هیچ دلیل رد یا تایید منطقی رسیدم. (اینجا البته می شه اعتراف کرد که یه کوچولو ازش خوشم امده) توکل بخدا. هر چی خدا بخواهد من هم راضیم.


خوب فعلا دوستان



استرس


استرس دارم م م م