سلام به دوستای خوبم
تو این مدت حسابی دنبال خونه بودیم. یک خونه پیدا کردیم نوساز- خریدارش گفت چون اولین ساکنین هستین، به دلخواه خودتون کابینت بزنید و اینا... کلی دیشب ذوق داشتیم خونمون جاش خوبه نورش عالیه، صاحب خونه خوبی داریم و با پول مناسبی خونه گرفتیم...امروز من و خواهرم و همسری متر بدست با کاغذ و قلم رفتیم سراغ خونه و کابینت ساز رو هم با خودمون بردیم. رسیدیم دیدیم از واحد بالایی نم زده رو سقف آشپزخونه- نم که چه عرض کنم داشت چکه می کرد. کابینت ساز هم آمده بود... صاحبخونه گیر که اینو درست می کنم- خود صاحبخونه هم نبود یعنی همسری عملا باید دنبال همه این کارها می رفت و عمرا اون خونه خونه می شد- تا اینها صحبت کنند رفتم همه واحدهای دیگه را دیدم همشون نم داشتند!!!-هیچی دیگه کنسلش کردیم. اعصابمون هم خورد شد مخصوصا همسری- بهش گفتم خیلی شانس آوردیم که واحد بالایی زودتر تحویل گرفته و خونه را شسته تا این ایراد را ما ببینیم. همون موقع کابینت ساز یک آدرس داد رفتیم اونجا رو هم دیدیم. محلش رو دوست نداشتم. خیلی بد بود. خونه هم خوب نبود. بد ساخته بودند. همسری که دیگه حسابی خسته شده بود... می گفت ول کن همین... دوباره گشتیم دوباره املاکی های باز روز جمعه را سر زدیم-در همین حین یکی از دوستای املاکی همسری زنگ زد و یه خونه معرفی کرد- رفتیم و دیدیم و پسندیدیم. خونه خوشگله و من خیلی دوستش دارم. قراره فردا همسری با صاحبخونه بره بنگاه...خلاصه الان خیلی خوشحالیم- امیدوارم همونطور که بنگاه دار می گه صاحبخونه آدم خوبی باشه...فقط مبل فروشه گفته بیاین با هم صحبت کنیم- امیدوارم مشکلی در سفارشمون پیش نیامده باشه...
برام دعا کنید بچه ها... ممنونم دوستای گل خودم
خوب الان پرو لباس عروس مونده- کمی از خریدامون- باغ رو هنوز اکی نکردیم- پرده خونه مونده- هنوز رو میزی و روتختی و وسایل تزئینی خونه رو نخریدم.
آرایشگاه و مزون لباس عروس و لباس داماد و آتلیه اوکی شدند.
خونه...خونه پیدا نمی کنیم!!
دیشب تا مرز خرید یک خونه خیلی کوچیک پیش رفتیم اما پولمون نرسید و خونه با متری 50 هزار تومان بالاتر معامله شد...همسری بیشتر از من ناراحته...اما امیدوارم به رضای خدا...امیدوارم بتونیم یه خونه رهنی خوب گیر بیاریم با یک صاحبخونه خوب...انشالا تا چند سال دیگه بتونیم خونه دلخواهمونو بخریم.
از عروسی بگم که گلکده مونده و لباس مجلسی و مانتو و روسری من! نباید بندازم نزدیک عروسی که خیلی کار دارم...آخه الان اضافه وزن دارم منتظرم کمی لاغرتر بشم...یه برنامه ریختیم با همسری که بریم بدویم. قراره عملیاتی بشه...هنوز همسری کار نداره... و من خیلی نگرانم نگران آینده...
نمیدونم بعضی وقت ها خودمو مقایسه می کنم با دوستام دلم برای خودم می سوزه...خیلی اینروزا درگیرم. درگیری ذهنی...خسته شدم...
همین الان که داشتم پست می نوشتم همسری زنگ زد و گفت صاحبخونه قرارداد قبلی را بدلیل حاضر نبودن پول خونه کنسل کرده و به همسری زنگ زده با قیمت ما بره پای معامله...
فعلا من برم بعد میام می نویسم...دوستون دارم
پی نوشت1: این صاحبخونه حسابی ما رو کلافه کرده. از وقتی خونه را دیدیم زنش گیر داده هود و گاز رو میزی جهازمه می برم (آخه ببری هم که بدردت نمی خوره) کلی بنگاه دار گیر داده و صحبت کرده بابا اینها رو می ذارند. عرف نیست که... رفتن سر معامله توافق کردند پای امضا گفته هود باشه گازو می برم. همسری و شوهر خواهرم گفتن اشکال نداره ببر پس خودت برو نصب کن گفته نه! گفتن خوب پس پولشو کم کن گفته نه نه
! مسخره... کفرشون درآمده بود. کلی بنگاه داره بهش خندیده بود بابا داری الکی گیر میدیا کی این کارو می کنه. ببری که نمیشه. مد درآوردی تو... گفته نه پس برم با خونه مشورت کنم... دفعه پیش هم گفت برم با خونه مشورت کنم... انگار ما مسخرشیم. خوب خونه را (زنتو) همراه خودت بیار دیگه... فعلا که نشد دیگه...دوباره باید بگردیم دنبال خونه...
سلام دوستان
مزون لباس عروس با کیفیت مناسب و قیمت مناسب معرفی کنید
رفتم چند جا قیمت ها خیلی پرت و پلاست