دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

اولین دست پخت مخصوص شوهر جان

سلام 

خلاصه با اتمام کلاس های تدریسم وقتی پیدا شد که خونه باشم 

پس در یک اقدام متفکرانه همسری رو دعوت کردم خونمون و خودم غذا پختم- تازه از دانشگاه (آخرین کلاس) آمده بودم و وقت نبود پس مرغ درست کردم که کلی خوشش آمده بود اما اولش باورش نمی شد که خودم پختم. می گفت مگه می شه این همه درس خوند و مقاله داد و دست پخت خوب هم داشت... گفتم اختیار دارین خلاصه این همه دوری از خونه کلی خونه داری یاد ما داد...  عصرشم بعد کلاسم امد دنبالم و رفتیم بستنی و ژله خریدیم و یه دسر درست کردیم که خوب چون عجله ای بود شکل ش مجلسی نشد اما مزه فوق العاده ای داشت... مامان هم کلی خوشش آمد. مامانم گفت چه عجب تو خلاصه دست به کار شدی تو آشپزخونه... راست می گه از وقتی دکتری قبول شدم تو آشپزخونه دیده نشده بودم. 

البته روز عید با هم خونه بودیم و اهالی خونه نبودند. ماکارانی آشیانه درست کردم که نذاشت تنهایی درست کردم آمد و کمک کرد و انصافا حسابی گوشت را قوام آورد و کلی بهمون چسبید جاتون سبز... 

 

الهی قسمت همه دوستان مجردم بشه...

 

کیف کردین کلی از خودم تعریف کردم.  

امروز شاگرد خصوصیم رو که رد کردم گفتم بهتره بیام یه پست بنویسم. شاگردم را کلی با انگیزه و انرژی و بدرقه کردم، کلی هم باعث شد خودم انرژی بگیرم دلم می سوزه معلم های ما یه کلام بهمون انگیزه که نمی دادند هیچ کلی هم تو سرمون می زدند... کی بود این حرف ها رو به ما بزنه... 

  

صبح هم یه سر رفتم بیرون برای بچه جاری بزرگه که تولدش هست کادو خریدم. یه کتاب سخت + یه پیراهن گوگولی مگولی + تصمیم دارم برم یه گیره مو خوشگل هم ست پیراهنش پیدا کنم. خلاصه زن عمو جونیم دیگه... 

برای این ماه هم حسابی برنامه های درسیمو ریختم. 

امیدوارم به خیر بگذره

نظرات 5 + ارسال نظر
گلبرگ دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت 20:12

سلامت و موفق باشی عزیزم. امیدوارم به برنامه هات به لطف خداوند برسی. آمین

مرسی گلبرگ جون

غریب آشنا دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت 19:45 http://www.gharibeashena-1392.mihanblog.com

عزیز دلم هر وقت رفتی زیارت مخصوصاً شاه عبدالعظیم خیلی خیلی التماس دعا.
سه یا چهار سال پیش که رفته بودیم مسافرت. برای نماز صبح اومدیم شاه عبدالعظیم. به جرئت میگم دلم رو اونجا جا گذاشتم. وقتی گفتی دلت زیارت میخواد چقدر دلم هوای شاه عبدالعظیم کرد.

قربونت برم من

هرمیون دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت 19:29 http://chortkeh.persianblog.ir/

آفرین معلومه حسابی کدبانو گری نشون دادی
انشالله این لحظات تمام زندگی خودت و خانواده ات را سبز کنه

مرسی عزیزم

غریب آشنا یکشنبه 11 خرداد 1393 ساعت 21:32 http://www.gharibeashena-1392.mihanblog.com

چرا آقایون فکر میکنند درس خوندن با کدبانو بودن منافات داره؟ دخترایی که دوست من هستند میدونند دست پختم خوبه. به قول داداشم حتی غذاهای ساده رو هم خوشمزه میپزم با اینکه زیاد آشپزی نمیکنم. ولی بچه های انجمن که همشون پسرن باورشون نمیشه فکر کن همشون میخوان بدست پختم رو بخورن تا باور کنند. البته من هم توی دلم گفتم فقط برای یکیتون غذا میپزم.
راستی عزیزم درباره کامنتی که برام گذاشتی ازت یه سوال پرسیدم هر وقت تونستی بیا جوابم رو بده. پیشاپیش ممنون

شاید چون خودشون نمی تونن همه کارا رو خوب انجام بدهند

زویا یکشنبه 11 خرداد 1393 ساعت 13:34 http://zehnemanedige.persianblog.ir

به به حسابی هنرهاتو رو کردی واسه جناب همسری :) و البته مهربونیاتو :) انشالله یه عمر کنار هم خوش باشید :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.