دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

شکر خدا

این روزهای خیلی خیلی درگیرم

متاسفانه نه از نوع درگیری پایان نامم

یه پروژه است که به عنوان طرح می خوام با دکتر یاور در استانداری بردارم که خدا باید کمکم کنه و فورس ماژور انجامش بدم.


خدایا شکرت

امروز دریافتی خوبی بابت کارای انجام شدم داشتم و خدا رو شاکرم. خوب از جهت به موقع بودن ش میگم چون موعد قسط است و خ میچسبه حتی اینکه مقدارش ناچیز باشه که برای من نوعی نیست


خدا شکرت


وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد

انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد


همسری داره میاد...

امید به آینده

سلام

امروز فایل اولیه را برای دکتر مرام بابت کتاب فرستادم. دکتر مرام خ پیگیر نیست و این آدم و سرد می کنه- تصمیم گرفتم خودم دنبال کار باشم چون در هر صورت به نفع خودمم هست


بعد از ظهر هم فایل های یه نرم افزار جدید را دانلود کردم- راستش یک پیشنهاد آموزشی کلان داشتم که به همسری گفتم یا تو بشین واسش یک جزوه بنویس یا من خودم از ب بسم ا... یاد میگیرم میرم درس میدم (آخه همسری اونو وارده)


کوشا زنگید و بابت یک سری پروژه حرف زد که من امیدوارم بشه چون بدجوری به پول نیاز دارم. بعدشم پیشنهاد داد سهمشو در کتاب با دکتر حامی من بنویسم و او در عوض پروپوزال پروژه کلان را جلو ببره. خوب بود الان هر دومون رو این کارا بیشتر از تقسیم مساوی کارها سوار هستیم. هرچند ددلاین ش برای آخر مرداده!


حالا می خوام یک کوچولو به خواهری در پایان نامش کمک کنم و بعدش برم سراغ کتاب دکتر حامی- این روز هاست که پیداش بشه از سفر و سراغمو بگیره


کارام سنگین بود پخشش کردم:


مرداد: کار کتاب دکتر مرام- مقاله دکتر الف- کتاب دکتر حامی- کار پروژه دکر تب- پروژه ها با کوشا و پروژه نجار

شهریور: کار کتاب دکتر مرام-کار پروژه دکر تب- امتحان زبان- نرم افزارها-پروژه ها با کوشا


پی نوشت: مشکل همچنان ادامه دارد اما من به آینده خیلی امیدوارم خیلی امیدوارم

انرژی 3 مرداد 1393 جمعه

امروز در کنار همسری گذشت- بخاطر خستگی دیروز تا ساعت 9 و 30 خوابیدم و بعد از خداحافظی با دایی اینا که دیشب اینجا بودند، مادر همسری زنگ زد اصرار که بیا اینجا- همسری آمد دنبالم و ساعت یک رسیدم اونجا- روز خوبی بود کنار همسری-

پیام های شما دوستانم کلی بهم انرژی داد- ممنونم که هستید

داشتم وبلاگ سمیرا با پشتکار که رفته سیتل رو می خوندم با وبلاگ این دوست عزیز آشنا شدم و این آشنایی برای من یک حکمت بزرگ داشت یک نشانه که دوست دارم اینجا با شما تقسیم کنم.


دستی را پس نزن که چهره ات را می تراشد چرا که این دست راه را نیز به تو نشان خواهد داد.

مطمئن باش با گذر هر دقیقه زیباتر می شوی.

و هر چند اکنون درک نمی کنی دشواری ها و وسوسه ها ابزارهای خدایند!

(پائولو)


خدانوشت: خدایا شکرت می دونم خیلی دوستم داری- تقریبا همه اونچه که ازت خواستم و بهم دادی اون هم که بهم ندادی بعدها فهمیدم به نفع م نبوده یا اون که حکمت شو نفهمیدم حتمی نباید می فهمیدم! خدایا حتی اونچیزایی که برام گرون تمام شدن اما بچه تر بودم و درکم پایین تر بود و لج می کردم و ازت می خواستم حتی اونها رو هم به من دادی. دستت درد نکنه. اما من امروز واقعا می خوام ازت- می خوام تو این هفته آینده خودت مشکلمونو حل کنی و یه جورایی بهت ایمان دارم و مطمئنم همین هفته حل می شه- مطمئنم خدای مهربون م

همسری مهربون


قربونش برم همسری امروز کمکم کرد و دیزاین اتاقمو عوض کردم و حسابی تمیزش کردم. اینقدر باسلیقه است که همه چیزو حسابی تمیز کرد و برق انداخت.


همسری دست درد نکنه

دیشب هم یکساعت و نیم رفتیم دو و پیاده روی تند، امشب گفت میای بریم؟ گفتم نه باور کن نمی تونم- خیلی خسته ام


برگه ها همه تصحیح شدند و نمره ها اعلام- جز یک دانشگاه که پروژه بودو کلا دیر اعلام می شه که فردا قصد ارائه نمره دارم.


از فردا هم کارام رو با پشتکار بیشتری جلو می برم. ترم تابستانی هم شروع شده. امیدوارم بتونم پیش ببرم همه چیز را- برنامه هفتگی ریختم خیلی شلوغه کارام. از فردا هم قصد دارم جدی تر دنبالش کنم.


دوستان عزیزم سر سفره افطار ما رو هم دعا کنید.