دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

مست می عشق

من مست می عشقم هوشیار نخواهم شد            وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد



 تا قبل از اینکه از آرایشگاه بیام بیرون استرس بدی داشتم. اما به محض اینکه از آرایشگاه آمدم بیرون و لبخند همسر رو دیدم آروم شدم، یه آرامش وصف ناشدنی و خاص که هیچوقت تو زندگیم تجربش نکرده بودم. همسر از آرایشگاه تا خونه رو پشت هم ازم تعریف کرد و همش آهنگ های شاد گذاشته بود(اما من هیچ کدومو یادم نیست، نمی دونم چرا؟!)، تا رسیدیم خونه ما و دایی  ما رو از زیر قرآن رد کرد و رفتیم سمت محضر. لحظه عقد لحظه جالبی بود. اولا که احساس می کردم تو خلا هستم و هیچ کس دیگه ای رو جز خودم و همسر(در آیینه) نمی دیدم. اما آرامش عجیبی داشتم. قبل از اینکه عاقد شروع کنه قرآن رو باز کردم سوره مومنون آمد. هنگام عقد هم سوره فتح رو خوندم و زمزمه کردم. اما نمی دونم چرا وقتی بله رو گفتم گرمم شد حسابی طوری که می خواستم همونجا بگم فنی کولری چیزی روشن کنین:-). بعدش آمدیم خونه ما و کمی هم ر ق ص ی د ی م. (همسری فکر نمی کرد که بلد باشم اونم اینقدر: بعدا بهم گفت).

هنگام خداحافظی خاله بهم گفت وقت عقد اینقدر زیباتر شده بودی که حد نداشت، اینقدر زیبا و آروم بودی که از نگاهت حس آرامش مشهود بود. تا بحال عروس به این زیبایی و آرامی ندیده بودم....

همسر هنگام بله دادن با یاری خداوند  و پیروی از حضرت علی(ع) بله گفت! که کلی تعجب کردم من ... (فکر نمی کردم جمله به این قشنگی بگه، باور کنید الان حضور ذهن ندارم دقیقا چی گفت)

هنگام خطبه همه دوستام و اونها که بهم التماس دعا گفته بودن یادم بود همه دوستان وبلاگی هم مد نظرم بودند. برای همه از خداوند سلامتی خواستم برای بیماران شفا و برای دختران خوب و پاک پسرانی پاک. امیدوارم اونقدر شایسته باشم که دعاهام مقبول درگاه خداوند باشه...

همسر کلی ازم تشکر کرد که جواب مثبت بهش دادم وقتی دستامو تو دستاش داشت و با نگاهش منو عاشق تر می کرد...

همسر شام رو پیش ما موند و رفت.

فکر می کنم با خوندن خطبه خیلی خیلی عاشقش شدم.

حلقه عشق

10 فروردین 1392



من و تو در کنار هم ...

                             حلقه ای از عشق برای هم خریدیم.


پی نوشت1: برق توی چشمات مسحورم کرد.


پی نوشت2: باورم نمی شه من، منی که اینقدر سخت گیر بودم، خیلی ساده عاشقت شدم.

اولین پست سال 1393

سلام

نوشته های مرا در سال 1393 می خوانید

امیدوارم امسال برا همه سال خوبی باشه، پر از سلامتی و شادمانی

الهی دل هیچکس غم نداشته باشه...


امروز که به دیدو بازدید گذشت، امیدوارم فردا دیگه درس بخونم. 


پی نوشت1: دارم عاشقت می شم.

انگشتر نشون


وقتی آن را دیدی برق رضایت را از چشمانت خواندم، و من همان انگشتر نشان را انتخاب کردم، شاید عشق همین باشد... نمی دانم