دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

شانس ما دهه شصتی ها

کنکور می خواستیم بدیم، استرس

کنکور ارشد می خواستیم شرکت کنیم، استرس


کنکور دکتری دادیم با استرس

کار می خواستیم پیدا کنیم بازم زیاد بودیم و بازم استرس


برای شوهر کردن هم همینطور بود

حالا می خواهیم عروسی بگیریم....

بنزین گرون شد- طلا گرون شد آب برق گاز گرون شد- تالار و آرایشگاه بخاطر آب و برق گرون شد- بازم استرس


خدایا ما چقدر بد موقع به دنیا آمدیم...


به من بود همه جوونا و دوستامو دعوت می کردم - جای نوه خاله مامانم مثلا که اصلا از جلوم رد شه نمی شناسم- یه ب ز ن ب ر ق ص   مفصل در حد یه عصرونه. شام هم نمی دادم باور کن

خارجی ها رو دیدین چقدر راحت و آسوده جشن می گیرن

الان یکی می خواد فیس و افاده آرایشگر و فیلمبردار و جمع کنه...


دوست دارم نظر شما دوستان رو درباره چگونگی مراسم ازدواج بدونم؟