دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

لحظه های زندگی

خوب امروز باید به یکی از دوستام کمک کنم برای پایان نامه ارشدش، نمی دونم چرا با زیاد شدن ظرفیت ارشد اساتید بیخیال وظایفشون نسبت به دانشجوهاشون شدند، و عملا گذاشتنشون کنار. بچه ها هم که ماشالا وقت ندارن مطالعه کنند و همه سر کار می روند. نمیدونم چه دلیلی داره وقتی وقت نداری، در س بخونی. اونم چه درس خوندنی. بهره حال خیلی از وقت منو می گیره...فکر کنم برای این کلا من جاش دارم دوباره درس می خونم....!!!


باید یکی از پروژه های خودمم ویرای ش کنم و بفرستم. جالبه ترم جدید شروع شده ما هنوز داریم کارای ترم قبلی را می کنیم؟؟!!


یکی از مقاله ها رو هم باید شروع کنم. ضمن اینکه سرویس خواهرزادم امروز نیست و من باید او را ببرم کلاس موسیقی و برگردونم و یه دو ساعتی هم مامان نیست و باید خواهر زاده کوچیکه را نگه دارم...

خوب قسمت خواهرزاده هامو دوست دارم انرژی بخشه...


خواستگار محترم در جریان هستند و من فعلا نه هیچ احساسی دارم و نه به هیچ دلیل رد یا تایید منطقی رسیدم. (اینجا البته می شه اعتراف کرد که یه کوچولو ازش خوشم امده) توکل بخدا. هر چی خدا بخواهد من هم راضیم.


خوب فعلا دوستان



درهم و برهم


هم اکنون من یک پروژه را تمام کردم و این در حالیکه کلا به پروژه دکتر غ دست نزدم و باید شنبه برم تحویلش بدم با توجه با اینکه فردا عروسی هستیم و کلی هم باید برای آرایشگاه و اینا وقت بذارم واقعا فقط باید خدا کمکم کنه

حالا یه پروژه دیگر هم که انجامش دادم و فقط ویرایش نهایی ش مونده رو هم می خوام ببرم شنبه


بگذریم که خواستگاران هم تصمیم داشتند تو این هیری ویری بیان که فعلا بخاطر حضور مهمونا موکولشون کردیم به هفته بعد و من کمی استرس اون رو هم دارم.


احتمالا کمک به یکی از دوستان رو هم لغو کنم چون واقعا هفته های شلوغین و من نمیتونم از پس انجام این همه کار با هم بر بیام.


در حال حاضر بشدت گردنم درد می کنه چشمام خشک شده و کلا حالم خوب نیست.

مهمونا و خانواده خوابن و من اینجا نشستم دارم کار می کنم. برم بخوابم که فردا هم کلی کار دارم.



اوضاع خوب نیست


اوضاع خوب نیست

همه کاراها با هم شده

نمی دونم از پس ش بر میام یا نه

و یه درگیری فکری دیگر

هر روز زیاد می شه



اما دعای دیگران چیز دیگری ست برام دعا کنید بچه ها...


مهربانی بیش از حد


تا یادم می آید زیادی مهربان بودم و همیشه چوب مهربانی هایم را خورده ام

یادم می آید از بچگی تو جمع بچه ها توجه خاصی به من داشت و من احساس حمایتیش رو تو همه جمع ها و بازی ها بچه گانه حس می کردم... بگذریم که رفتار غیر معقول پدر و مادرش رو بعدها بزرگتر شدیم واقعا حس می کردم و بزرگترها هم همیشه مراعاتشونو می کردن و چیزی نمی گفتن... فکر می کنم پارسال و اندی بود که اس های عارفانه و گاهی با نیم مزه عاشقانه اما بسیار محتاطش شروع شد... و غیر مستقیم از من می خواست نظرم رو دربارش بگم...و من هم سعی می کردم هر دفعه موضوع رو عوض کنم جون اصلا اصلا دلم نمی خواست عنوان بشه.

یه بار من هم غیر مستقیم بهش گفتم نه اما برای من هم سخت بود چون واقعا نمی خواستم ناراحتش کنم. هرچند که کلا دوست ندارم کسی رو از خودم ناراحت کنم چه برسه به او که هم بازی بچگیم بود و خاطره هامون زیاد...بخاطر اینکه ازم ناراحت نشه سعی کردم خیلی آرام و منطقی بهش بگم اما بعدش خراب کردم چون نتوانستم مهربانی زیادیم رو پنهان کنم و برام مهم بود که ناراحت نشده باشه...

آخرش می دونی چه کار کرد...طوری مباحث رو چرخوند و مستقیم منو متهم کرد که این تو هستی که منو می خوای!!!.... اما فقط می خواستم ناراحت نشده باشه و منطقی به این نتیجه رسیده باشه که ما بدرد هم نمی خوریم...نمی خواستم احترام ها و حرمت ها و حتی رابطه هامون خراب بشه...میخواستم همون حال و هوای قدیمی بینمون باشه...اولش ناراحت شدم ازش اما الان بعد گذشت این همه بهش حق می دم چرا؟ چون اون تو خانواده منطقی بزرگ نشده (اصلا یکی از دلالیل اصلیم خانوادش بود که گفتم نه). حتی باهام سلام و علیک نمی کنه . حتی وقتی دکترا قبول شدم بهم تبریک نگفت... و تمام اون چیزهایی که ازش می ترسیدم اتفاق افتاد. هر چند خانواده ها با هم در ارتباط هستند اما ما نه ... باورش برام سخت بود...خوب به طبع من هم بهش محل نمیدم. از اونروز تصمیم گرفتم جلوی مهربانی بیش از حدم رو بگیرم تا به شکستن غرورم نیانجامد. امشب عروسیشه و من براش آرزوی خوشبختی دارم. جالب اینجاست که خیلی ها تو اشناها معتقدند صورت عروس به من شبیه است!!!

حق و باطل


خوشحالم از اینکه تا جایی که تونستم جانب حق رو گرفتم

   کاش آدم های اصلی هم مثل من بودند


پی نوشت1: ج * ی * ش در جلوی چشم دیگری سخت است و کمی هم گران تمام می شود!! (اشاره به آزمایش ع*د*م*ا*ع*ت*ی*ا*د)


پی نوشت2: این روزها عجیب کار دارم و درس س س س، التماس دعا داریم دوستان!


پی نوشت3: درگیر امتحان که می شوی همه چیز با هم رخ می دهد. از درخواست های اضافی بالا دستی ها و اساتید گرفته تا دندان درد و حتی خواستگار! من نمی دونم در طی ترم این درخواست ها تمارین، یا دردها و خواستگارها کجا بودند...!!!