دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

دکترانوشت

دانشجوی دکتری هستم. خوشی ها و ناخوشی ها، امیدها و سختی های این دوران را می نویسم.

او که نیست...اما هست...بابا


و چقدر زیباست...

وقتی دلم سخت تو را می خواهد... تو را می خواهد که باشی... باشی و راهنماییم کنی... کمکم کنی...

دیشب بخاطر نداشتنت بخاطر نبودت اشک ریختم... و تو درست همان موقع که باید باشی و نیستی... بودی


مامان غصه ام را خوانده بود... با اون نگاه تیزش با اون حس قوی ش و با اون شم همیشگی... نیت کرده بود و خوابیده بود...


مرسی بابا مرسی عزیزم ممنونم که به خوابش آمدی و با حرفات گره از کارم باز کردی... ممنونم بابا...

ممنونم که هستی... کی میگه نیستی... ممنونم که وجودت برام مرهمه... ممنونم که غصه ما برات مهمه... منو ببخش که چندی پیش با خودم گفتم دیگه حتما سراغی ازمون نداری و ما رو نمی بینی... منو ببخش بزرگوارم، ببخش سالارم


ممنونم بابا


وقتی مامان تعریف کرد بغض کردم، می خواستم گریه کنم- اما بخاطر مامان خودمو کنترل کردم و الان وقتی دارم اینجا تقدس حضور بابام و حس مامانم را می نویسم اشک ریختم- خونه خالیست و مامانم رفته زیارت عاشورا


پی نوشت: عاشورایی ها هر جا رفتین و دلتون لرزید برای مظلوم بودن حضرت زینب، برای شجاعت و بزرگی آقامون حسین، من کوچک را هم دعا کنید.

سلام بر محرم


نظرات 5 + ارسال نظر
زویا جمعه 9 آبان 1393 ساعت 16:21 http://zehnemanedige.persianblog.ir

چقدر این پست و این حستو فهمیدم. چقدر دلم تنگ شد برای باباییم. چقدر اگه بود دلم گرم بود.

ببخشید عزیزم

هرمیون پنج‌شنبه 8 آبان 1393 ساعت 21:15 http://chortkeh.persianblog.ir/

امیدوارم برات بهترین ها پیش بیاد عزیزم
تو هم من را از دعای خیر خودت بی نصیب نذار

مرسی عزیزم

غریب آشنا سه‌شنبه 6 آبان 1393 ساعت 23:51 http://www.gharibeashena-1392.mihanblog.com

چقدر برات خوشحال شدم که حالت خوب شد.

ممنونم دوست عزیزم

aramesh سه‌شنبه 6 آبان 1393 ساعت 23:35 http://zendeginamemaryam393.blogfa.com

slm b manam sar bzan

حتما

گلبرگ سه‌شنبه 6 آبان 1393 ساعت 11:19

سلامت باشی عزیز دلم.

ممنونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.